کتاب پریچهر
کتاب:کتاب پریچهر
نویسنده : مرتضی مودب پور
ژانر : عاشقانه , اجتماعی , غمگین
ملیت : ایرانی
ویراستار : تیم سایت رمان بوک
تعداد صفحه : 504
م. مودب پور کیست؟
«سید مرتضی مودب پور» معروف به «م. مودب پور»، نویسنده رمان های ایرانی جذاب، در سال 1337 در تهران متولد شد.وی فعالیت نویسندگی خود را از سال ۱۳۷۸ خورشیدی آغاز نمود و در زمینهٔ «رمان» به خلق آثاری چون؛ کتاب پریچهر؛کتاب یاسمین،کتاب یلدا، کتاب گندم،کتاب رکسانا، کتاب خواستگاری یا انتخاب و کتاب شیرین پرداختهاست. اطلاعات موثقی از وی در دست نیست چرا که هرگز مصاحبهای انجام ندادهاست
معرفی کتاب پریچهر اثر م مودب پور
“کتاب پریچهر” اثر “م مودب پور” یکی از پرفروش ترین داستان های نوشته شده به قلم این نویسنده است که تاکنون بیست بار تجدید چاپ شده است.
در “کتاب پریچهر” نیز زمینه ی آشناپندارانه ای از جریانات اجتماعی و عاشقانه های داستان به چشم می خورد که ویژگی قلم “م مودب پور” بوده و بسیاری از طرفداران او این فضاسازی و شخصیت پردازی های مشابه را در کتاب هایش ستایش می کنند.
“کتاب پریچهر” قصه ای است اجتماعی و در عین حال عاشقانه که “م مودب پور” آن را با تکیه بر ساختارهایی که اجتماع اطرافش را تشکیل می دهند، به وجود آورده است. داستان درباره ی پسری است به نام فرهاد که پس از هشت سال به ایران بازگشته و در کارخانه ی پدرش مشغول به کار است.
فرهاد به سبب موقعیت مناسب اجتماعی اش، دختران زیادی را در اطراف خود می بیند که خواهان برقراری ارتباط با او هستند. اما فرهاد، قهرمان بااحساس و خوش سیمای داستان، دل به دختری در رویاهایش بسته که خیلی زود متوجه می شود این دختر رویایی در واقعیت زندگی او حضور دارد.
نام این دختر فرگل است و او در کودکی همبازی فرهاد بوده. دختری آرام و ماخوذ به حیا از طبقه ی متوسط که سرنوشت، گره عجیبی بر سر راه عشق او و فرهاد قرار می دهد. فرهاد دوستی به نام هومن هم دارد که او نیز مانند خودش از ثروت و سیمای قابل توجهی برخوردار است.
و عاشق دختری است که از نظر اقتصادی با او قابل مقایسه نیست. اما عنوان داستان، از نام پیرزنی به نام “پریچهر” گرفته شده که داستان زندگی او، با فراز و نشیب های فراوانش، در انتظار خوانندگان این رمان است.
خلاصه کتاب پریچهر از م.مودب پور
در زندگی انسان گاهی دیگران سرنوشت را تعیین می کنند. زمانی که به گذشته باز می گردیم به کنیم که با یک اتفاق
ساده، دیگرالحظاتی برخورد می ن توانسته اند زندگیمان را دگرگون کنند.
این داستانی است از یک زندگی.
مسافرین محترم ورود شما را به خاک ایران خوش آمد میگویم. ساعت02:02دقیقه به وقت تهران است. هوا هفده درجه
بالای صفر و بارانیست. امیدوارم از پرواز لذت برده باشید. لطفت در جای خود نشسته و کمربند را ببندید. آرزوی دیدار
مجدد شما را داریم.
هومن-دیگه پامو تو این بشقاب پرنده نمی ذارم. اسمشو باید می ذاشتند شرکت هواپیمایی اتو معلق! خیلی خوب ازمون
پذیرایی کردند که آرزوی دیدار مجددمون را هم دارن؟!
من-چی می گی هومن؟ چرا غر می زنی؟
هومن-می گن داریم سقوط می کنیم. خلبان یادش رفته چرخهای هواپیما رو سوار هواپیما کند .
هر بدی و خوبی از من دیدی حلال کن من فرهاد جون.
من-رسیدیم؟
هومن-آره . اینجا آخر خطه. دیدار به قیامت .
من-شام دادند؟
هومن-آره. شام ترو من خوردم .
من-بترکی. گرسنه ام بود .
هومن-شام کله پاچه دادند با پیاز ترشی. تو دوست نداشتی .
حالا اگه هوس کردی زنگ بزنم یه پرس برات بیارن. نخورده که نیستی.
من-کی می رسیم ازدستت خلاص شم
هومن-فعلا که رو هوا آویزونیم .
من-خدا به دادمون برسه با گمرک اینجا. خوب شد به بابا اینا خبر ندادیم داریم می آئیم .
هومن-جدی فرهاد هشت سال گذشت؟ باور نمیشه ما مهندس شده باشیم .
من-با بودن رفیقی مثل تو برای من هشت قرن گذشت .
هومن-فرهاد حتما تواین هفت هشت ساله، ثروت پدرت هفتاد هشتاد برابر شدمن-باز پشت سر پدرم حرف زدی؟پدر خودت هم پولداره ها !
هومن- ناراحت شدی؟ان شاالله تو این هفت هشت ساله ثروت پدرت از بین رفته باشه! امیدوارم به حق این سوی چراغ
بابات به خاک سیاه نشسته باشه! امیدوارم…
من-لالبشی پسر. چی می گی مگه دیوونه شدی؟
هومن با خنده-ترسیدی؟
من-به حرف گربه کوره بارون نمی آد .
هومن-شوخی کردم خره.پدرت به گردن من حق پدری داره. من که بابای درست و حسابی نداشتم .
من-باز شروع کردی؟
در همین موقع هواپیما به زمین نشست و از برخورد چرخها با زمین هواپیما تکان سختی خورد. هومن که برای برداشتن
ساک خودش بلند شده بود روی صندلی پرت شد.
ارسال دیدگاه