مشخصات کتاب ناطور دشت
عنوان: کتاب ناتور دشت
نویسنده: جی. دی. سلینجر
ترجمه: رضا زارع
تعداد صفحات: ۲۰۷
معرفی کتاب ناطور دشت
ناطور دشت (ناتور دشت) رمانی به قلم نویسنده آمریکایی جروم دیوید سالینجر است. آراز بارسقیان مترجم این کتاب میگوید: ناطورِ دشت داستان آدمی است شبیه من و خودت. روایت زندگی پسر جوانی که سعی دارد تو این دنیای نکبتی، پیچوخمهای زندگی را از سر بگذراند و ببیند آخرسر کجای این دنیا باید وایستد.بسیاری از منتقدان ادبی معتقدند سلینجر این اثر را در نقد به جامعه مدرن غرب، بهویژه آمریکا نوشته است.
معرفی کتاب ناطور دشت
خلاصه کتاب ناطور دشت
ناطورِ دشت نوشته نویسنده آمریکایی دیوید سالینجر است و در آن داستان پسر جوانی روایت میشود که سعی دارد تو این دنیای نکبتی، مشکلات را پشت سر بگذارد و ببیند کجای این دنیا قرار دارد. پسر جوان داستان سلینجر، هولدن کالفیلد نام دارد. پس از انتشار ناطور دشت در سال ۱۹۵۱، هولدن کالفیلد به دومین شخصیت معروف داستانی جهان تبدیل شد. هولدن با جهان خود بیگانه است. او مظهر جوانانی است که در هر جای این دنیا ممکن است زندگی کنند. جوانانی که فشارها و تنشهایی از قبیل زندگی کردن مطابق قوانین، تلاش برای رهایی از ارتباطات بیمعنای انسانی و محدود کردن شخصیتشان، آنان را از هر طرف احاطه کرده است.
باید خاطرنشان ساخت ناطور دشت با روایت شیرین سلینجر و ترجمه خاص آراز بارسقیان آنقدر دلنشین است که خواننده کاملا با شخصیت آن، که در جستوجوی مفهوم واقعی زندگی است همدل و هم فکر میشود.
خلاصه کتاب ناطور دشت
معرفی نویسنده کتاب ناطور دشت
جروم دیوید سَلینجر زادهٔ ۱ ژانویهٔ ۱۹۱۹ – درگذشتهٔ ۲۷ ژانویهٔ ۲۰۱۰ نویسندهٔ معاصر آمریکایی بود. رمانهای پرطرفدار وی، مانند ناطور دشت در نقد جامعهٔ مدرن غرب و خصوصاً آمریکا نوشته شدهاند. سلینجر بیشتر با حروف ابتداییِ نام خود «جی. دی. سلینجر» معروف است.
جروم دیوید سَلینجر زادهٔ
جملات برگزیده کتاب ناطور دشت
– بعضی از افراد را حتی اگر حقشون باشه، نباید اذیت کرد.
– هیچکس و هیچچیزی تغییر نمیکند. فقط ما هستیم که تغییر میکنیم. منظورم این نیست که پیر میشویم یا از اینجور حرفها… فقط تغییر میکنیم.
– اگر از من میپرسید هیچوقت چیزی به کسی نگویید. اگر بگویید، یواش یواش دلتان برای همه تنگ میشود.
در بخشی از کتاب ناطور دشت میخوانیم
به یاد آوردن یک سری چیزها خیلی سخت است. الآن در حال فکر کردن به زمانی هستم که استردلیتر از پیش جین برگشت. اصلاً قادر نیستم بگویم زمانی که صدای پاهای او را از انتهای راهرو شنیدم، در حال انجام چه کاری بودم. فکر کنم هنوز در حال نگاه کردن به بیرون بودم، ولی قسم میخورم که درست یادم نیست، چون خیلی اضطراب داشتم. وقتی هم که مضطربم، دل و دماغ هیچ کاری را ندارم.
زمانی که مضطربم باید به دستشویی بروم، ولی این کار را هم نمیکنم، چون دلم نمیخواهد با دستشویی رفتن مانع از اضطرابم شوم. اگر شما هم شناختی از استردلیتر داشتید، به اندازهی من اضطراب میگرفتید. من دو دفعه با این عوضی، هر دوتایی با دو دختر قرار داشتیم و متوجه هستم که چه چیز از دهانم بیرون میآید. او خیلی بیشرف و عوضی بود، واقعاً خیلی.
ارسال دیدگاه