مشخصات کتاب ماجراهای هاکلبری فین
عنوان اصلی: Adventures of Huckleberry Finn
ناشر : خوارزمی
نویسنده : مارک تواین
سال نشر : ۱۳۸۰
درباره کتاب ماجراهای هاکلبری فین
کتاب ماجراهای تام سایر به شکل سوم شخص نوشته شده بود. نویسنده در آن به هیچکدام از بچهها اجازه نداد که شروع به تعریف داستان کنند و از ماجراجوییهایشان صحبت کنند. اما در کتاب سرگذشت هکلبری فین، نویسنده به هک این اجازه را میدهد. این شاید مهمترین و آشکارترین تفاوت دو کتاب باشد. فقط تصور کنید که اگر نویسنده به تام سایر اجازه میداد داستان را نقل کند! در این صورت احتمالا با یک رمان چندین جلدی روبهرو میشدیم.
ممنوع شدن کتاب ماجراهای هاکلبری فین
در سال ۱۸۸۵، کتابخانههای عمومی ماساچوست، این کتاب را به خاطر «زبان بیادبانهاش» ممنوع کردند. پیش از آن، منتقدانْ کتاب را به خاطر استفاده از زبان عامیانه مضر و بیاهمیت تشخیص داده بودند.
ارنست همینگوی دربارهٔ این کتاب نوشتهاست: «ماجراهای هاکلبری فین بهترین کتابی است که تا به حال داشتهایم. تمام داستانهای آمریکایی از آن بیرون آمدهاند. چیزی پیش از آن نبودهاست.
معرفی نویسنده کتاب ماجراهای هاکلبری فین
مارک تواین در سال 1835 همزمان با پیدایش ستاره دنبالهدار هالی دیده به جهان گشود و همانگونه که خودش پیشبینی کرده بود با پیدایش دوباره این ستاره در سال 1910 دار فانی را وداع گفت. نخستین اثر او با عنوان «وزغ جهنده معروف ناحیه کالاوراس» سبب شهرتی غیرمنتظره برایش شد و باعث شد تا راه داستان نویسی را جدیتر ادامه دهد.
خلاصه کتاب ماجراهای هاکلبری فین
هاکلبری نوجوانیست سیزده چهارده ساله، ژنده پوش، ولگرد، بیسواد و بددهن که در خوکدانی های دهکده می خوابد. مادران دهکده پسرانشان را از معاشرت با او پرهیز میدهند، اما همه ی پسران عاشق معاشرت با او هستند. وقتی هاکلبری در ماجرایی گنجی نصیب می برد، زنی نیکو کار سرپرستی اش را می پذیرد، لباسهای برازنده به او می پوشاند و در سرایی مجلل به او خواندن و نوشتن می آموزد؛ اما هاکلبری ژنده پوشی و ولگردی را ترجیح میدهد، می گریزد که به خوکدانی ها رود، اما به همراه بردهای سیاهپوست، اولیس وار سفری ۱۸۰۰ کیلومتری را بر رودخانه ی میسیسیپی آغاز می کند..
بخشی از متن کتاب ماجراهای هاکلبری فین
سرم رو از پشت پرده بیرون آوردم و دیدم که یه سوراخ توی تشک درست کردن و پول رو گذاشتن اونجا و از اتاق بیرون رفتن. صبر کردم تا تعداد بیشتری از پلهها رو پایین برن و بعدش پول رو برداشتم و سریع رفتم توی اتاقم و به این فکر کردم که کجا قایمش کنم که دوک و پادشاه پیداش نکنن.
آخر شب تصمیم گرفتم پول رو ببرم و یه جایی بیرون از خونه قایمش کنم که صدایی رو شنیدم. صدا داشت نزدیک و نزدیکتر میشد. باید سریع فکری میکردم. حالا چیکار کنم؟ پول رو توی تابوت پیتر گذاشتم و خودم هم سریع فرار کردم.
اون شب اصلاً نتونستم بخوابم و همهش به این فکر بودم که چجوری میتونم پول رو از خونه بیرون ببرم. صبح وقتی به طبقهی پایین رفتم، مردم دور تابوت جمع شده بودن و یکی هم اومده بود که کار کفن و دفن رو انجام بده؛ ولی وقتی رسیدم، در تابوت رو بست. حتی جرئت نمیکردم تا درش رو باز کنم که ببینم هنوز پول توی تابوت هست یا نه. مراسم خاکسپاری به خوبی برگزار شد؛ ولی خیلی طولانی بود. پادشاه هم چند تا جمله چرتوپرت دربارهی اینکه چقدر برادرش پیتر رو دوست داشته، حرف زد و همه گریه کردن. بعد قبل از اینکه بفهمم، همون مردی که واسه کارای کفن و دفن اومده بود، میخواست در تابوت رو مهر و موم کنه.
ارسال دیدگاه