مشخصات کتاب شیرین
نام کتاب :کتاب شیرین
نویسنده : مرتضی مودب پور
ژانر : عاشقانه , طنز
ملیت : ایرانی
م. مودب پور کیست؟
«سید مرتضی مودب پور» معروف به «م. مودب پور»، نویسنده رمان های ایرانی جذاب، در سال 1337 در تهران متولد شد.وی فعالیت نویسندگی خود را از سال ۱۳۷۸ خورشیدی آغاز نمود و در زمینهٔ «رمان» به خلق آثاری چون؛ کتاب پریچهر؛کتاب یاسمین،کتاب یلدا، کتاب گندم،کتاب رکسانا، کتاب خواستگاری یا انتخاب و کتاب شیرین پرداختهاست. اطلاعات موثقی از وی در دست نیست چرا که هرگز مصاحبهای انجام ندادهاست
معرفی کتاب شیرین اثر م مودب پور
در کتاب “شیرین” نوشته نویسنده به نام و صاحب قلم ” م.مودب پور” داستان مربوط به دو شخصیت به نام های آرمین و بابک میباشد که باهم نسبت فامیلی (پسر خاله ) دارند.
آرمین به همراه پسرخاله اش سال ها قبل ازآنجایی که جزء خانواده های مرفه جامعه بودند و با آداب رسوم آنجا بزرگ شده بودند،برای ادامه تحصیل از ایران مهاجرت کردند.درحال حاضر این دو نفر در آپارتمان شیکی درکنار هم با عقاید مختلف زندگی میکنند
.در ضمن این دو نفر از نظر مالی هم موقعیت خوبی دارند.
به طور کلی “م.مودب پور” در شروع کتاب قصد دارد تفاوت فرهنگی کشورها و آداب و رسوم زندگی آنها را به چالش بکشد و به نوعی سرنوشت آن ها …
داستان “شیرین” ازشبی شروع میشود که بابک تعدادی از دوستانش را به خانه مشترکشان با آرمین دعوت میکند.
از آنجایی که آنها از دو فرهنگ متفاوت بودند باهم…….
خلاصه رمان شیرین:
ﻣﻦ آرﻣﯿﻦ ﭘﮋوﻫﺶ هستم.
ﺣﺪود ﻫﻔﺖ ﺳﺎل ﭘﯿﺶ ﻫﻤﺮاه ﭘﺴﺮﺧﺎﻟﻪ ام، ﺑﺎﺑﮏ ﺳﺘﻮده، ﺑﺮای اداﻣﻪ ﺗﺤﺼﯿﻞ از کشور ﺧﺎرج ﺷﺪﯾﻢ.
ﺗﻮ اﯾﻦ ﻣﺪت دوﺗﺎﯾﯽ ﺗﻮ یک آپارتمان شیک زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿ ﮑﻨﯿﻢ.
از ﻧﻈﺮ ﻣﺎدی وﺿﻊ ﭘﺪرهاﻣﻮن خوب هست. اﻣﺸﺒﻢ اﯾﻦ ﺑﺎﺑﮏ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ از دوﺳﺘﺎنش رو دﻋﻮت ﮐﺮده ﺧﻮﻧﻪ ﻣﻮن، اﮔﺮﭼﻪ ﻣﻦ اﺻﻼ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻢ…
قسمتی از رمان شیرین
ﺑﺎﺑﮏ ـ آرﻣﯿﻦ! اوﻣﺪي ﺗﻮ اﺗﺎق ﺧﻮاب ﭼﮑﺎر ﺑﻮف ﮐﻮر؟!
ـ ﺳﺮم درد ﻣﯿ ﮑﻨﻪ. ﺑﺬار ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﺨﻮاﺑﻢ ﺑﻌﺪ ﺧﻮدم ﻣیام.
ﺑﺎﺑﮏ ـ این همه خوابیدی به کجا رسیدی؟! ﺣﺪاﻗﻞ اﯾﻦ ﭼﻨﺪ وﻗﺘﻪ ﺑﯿﺪار ﺑﺎش!
ﭘﺎﺷﻮ ﭘﺎﺷﻮ زﺷﺘﻪ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﺎراﺣﺖ ﻣﯿﺸﻦ.
ـ ﺑﺎور ﮐﻦ ﺑﺎﺑﮏ ﺣﺲ ﺗﻮ بدنم نیست.
ﺑﺎﺑﮏ ـ اﯾﻨﻮ ﺟﻠﻮی دوستام ﻧﮕﯽ ها من به اینا گفتم مردای ایرانی هر کدوم مثل رستم پهلوان هستن.
ـ اﯾﻦ ﭼﺮت و ﭘﺮﺗﺎ ﭼﯿﻪ ﺑﻪ اﯾﻨﺎ ﮔﻔﺘﯽ؟!
ﺑﺎﺑﮏ ـ ﭼﺮت و ﭘﺮت؟ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﯿﺰا رو ﺑﺮاﺷﻮن ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﻫﻤﺸﻮن ﻋﺎﺷﻖ ﻣﺮدای اﯾﺮاﻧﯽ هستن! حالا پاشو بریم زشته…
ـ ﺷﻤﺎﻫﺎ ﺑﺮﯾﻦ، ﻣﻦ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﭼﺸﻤﻢ ﮔﺮم ﺷﻪ ﺑﻌﺪ میام.
ﺑﺎﺑﮏ ـ ﺑﺎﺑﺎ ﭘﺎﺷﻮ ﺑﺮﯾﻢ. اﮔﻪ ﻧﯿﺎي اﯾﻨﺎ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﻦ ﻣﺮدهاي اﯾﺮاﻧﯽ ﻫﻤش خوابن!
ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﻣﻠﯿﻪ! ﭘﺎي آﺑﺮوي ﻣﺮداي اﯾﺮاﻧﯽ وﺳﻄﻪ!
«رز ﺑﻪ اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔت»
ـ ﭘﺎﺷﻮ آرﻣﯿﻦ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ وﻗﺖ ﺧﻮاب ﻧﯿﺴﺖ!
ﺑﺎﺑﮏ ـ ﺧﻮاب ﯾﻌﻨﯽ ﭼﻪ؟
ﻣﺎ ﻣﺮدهاي اﯾﺮاﻧﯽ اﺻﻼ اﻫﻞ ﺧﻮاب ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ رز ﺧﺎﻧﻢ!
ﻣﺎ در ﻃﻮل ﺷﺒﺎﻧﻪ روز، ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﻣﯽ ﺧﻮاﺑﯿﻢ، ﺑﯿﺴﺖ و ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ و ﯾﻪ رﺑﻊ ﺗﻤﻮم، ﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ!
رز ـ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﯿﺴﺖ و ﺳﻪ ﺳﺎﻋﺖ و ﭼﻬﻞ و ﭘﻨﺞ دﻗﯿﻘﻪ! ﯾﻪ رﺑﻊ دﯾﮕﻪ ﺷﻮ ﭼﯿﮑﺎر می کنین؟…
ارسال دیدگاه