
چکیده ای از کتاب سرود کریسمس
نام کتاب: سرود کریسمس
نویسنده : چارلز دیکنز
عنوان اصلی : A Christmas Carol
زبان : انگلیسی
موضوع : ادبیات
تاریخ نشر: 19 دسامبر
معرفی نویسنده کتاب سرود کریسمس
چارلز دیکنز با اینکه در خانوادهای به نسبت مرفه به دنیا آمده بود، بهدلیل ولخرجیهای بیحساب پدرش طعم فقر را چشید. چارلز دوازدهساله ناچار به کار کردن در محلههای فقیرنشین لندن شد و از نزدیک وضعیت کودکان کار را دید. ثبت و شرح همین تجربیات در داستانهایش او را به نویسندهای نامدار تبدیل کرد.
درباره کتاب سرود کریسمس
سرود کریسمس در نثر، Being a Ghost Story of Christmas، برای دادن عنوان کامل اثر، اولین و محبوبترین کتاب از سری کتابهای کریسمس دیکنز بود. این جلد که توسط چپمن و هال در 19 دسامبر 1843 منتشر شد، فوراً موفقیت آمیز بود و تیراژ اولیه 6000 نسخه در عرض چند روز فروخته شد. دیکنز امیدوار بود که این کتاب بدهیهایش را با چپمن و هال تسویه کند، اما تولید مجلل، شامل چهار نقش روی چوب و چهار صفحه رنگی توسط جان لیچ، به این معنی بود که دیکنز از چاپ اول فقط 230 پوند به دست آورد.

پیرمرد داستان سرود کریسمس
خلاصه کتاب سرود کریسمس
پیرمردی تنها در شهری کوچک به تجارت مشغول بود که در خساست، شهره همگان بود. روز پیش از کریسمس تنها خواهرزاده پیرمرد به دفتر کار او آمد و او را برای مهمانی شب کریسمس دعوت کرد. پیرمرد که عاری از هرگونه احساسات و عواطف بود دعوت او را رد کرد و این کار را مزخرف و بیهوده خواند و در آخر دیدارشان تنها کارمند خود را مجبور ساخت تا در روز کریسمس به دفتر آمده و مشغول کار شود.
پس از تاریک شدن هوا به منزل رفت و در آنجا حضور کسی را حس کرد. روح شریک و دوستش به سراغش آمده بود و حامل پیامی برای او بود. پیغام او این بود که امشب ۳ روح به ملاقات اسکروچ خواهند آمد و هرکدام پیامی برای او دارند و سپس ناپدید شد…

شخصیت های کتاب سرود کریسمس
تکه ای از کتاب سرود کریسمس
اسکروج از خوشحالی فریاد زد: «وای! اینکه علیبابائه. همون علیبابای درست کار پیر. آره، خودشه. یک روز کریسمس که این بچه رو اینجا تنها گذاشته بودند، علیبابا برای اولین بار درست با همین سر و وضع به سراغش اومد. پسر بچهی بیچاره. اون دو تا هم که اونجا دارند میرند، ولنتاین و برادرش، اورسون، هستند که توی جنگل زندگی میکرد. اسم اونی که وقتی خواب بود با زیرشلواری، کنار دروازهی دمشق گذاشتنش چی بود؟ نمیبینیش؟ این هم داماد سلطانه که عفریت اون رو سرنگون کرد، همونی که روی سرش ایستاده. حقشه. دلم خنک شد. اصلا چطور به خودش جرأت میداد با شاهزاده خانم ازدواج کنه؟»
ارسال دیدگاه