مشخصات کتاب سال بلوا
کتاب : سال بلوا
نویسنده: عباس معروفی
انتشارات: ققنوس
تعداد صفحات: ۳۴۲
درباره کتاب سال بلوا
داستان رمان سال بلوا در زمان جنگ جهانی دوم و حکومت رضاشاه پهلوی اتفاق میافتد و نویسنده شرایط سیاسی و اجتماعی کشور در این زمان را در قالب این داستان به خوبی ترسیم کرده است. به کارگیری پرشهای زمانی در داستان نشان میدهد که معروفی به تاثیر از استاد خود هوشنگ گلشیری در این کار نبوغ مثالزدنی دارد. عباس معروفی در این کتاب از موضوعهاي مختلفی حرف میزند و مسائلی از جمله قدرتطلبی، زنستیزی و عشق ممنوعه را به شیوهای تاثیرگذار برای خواننده ترسیم میکند. معروفی در سال بلوا داستان را مانند تکههای پازل به خواننده میدهد تا مخاطب را با پایانی غیرمنتظره مواجه کند.
خلاصه کتاب سال بلوا
کتاب سال بلوا حاوی خاطراتی است که در ذهن نوشافرین مرور می شود.نوشا دختر سرهنگ نیلوفری است. سرهنگی که برای پیمودن پله های ترقی به سنگسر (مکانی که داستان کتاب در آن اتفاق می افتد) آمده است و تصمیم دارد آینده ای باشکوه برای دخترش رقم بزند اما…اما نوشا عاشق کوزه گری غریب می شود و تمام وجودش را تقدیم او می کند، با این حال تقدیر، تصمیم دیگری برای نوشا گرفته است و…در دل کتاب سال بلوا افسانه زرگر و دختر پادشاه هم وجود دارد که گاه مخاطب را به کلی از کتاب دور می کند و دنیایی متفاوت برای او ترسیم می کند. افسانه ای که با داستان کتاب در هم آمیخته شده و این هنر نویسنده را نشان می دهد.
در کتاب سال بلوا شخصیت های اصلی دیگری هم وجود دارند. شخصیت هایی که هر کدام براساس دلایل خود فعالیت های خاصی انجام می دهد. از این بین می توان به ملکوم آلمانی اشاره کرد که با هدف خاصی قصد دارد یک پل بزرگ از کوه پیغمبران به کافرقلعه بزند.
معرفی نویسنده کتاب سال بلوا
عباس معروفی در اردیبهشت 1336 در تهران متولد شد. او نویسنده، نمایشنامهنویس، شاعر و روزنامهنگار ایرانی است و در دانشگاه هنرهای زیبای تهران در رشتهی «هنرهای دراماتیک» تحصیل کرده است. معروفی چندین سال به عنوان دبیر ادبیات مجلههاي مختلف ادبي در تهران فعالیت ميكرد.
جملات زیبای کتاب سال بلوا
گاهی احساس می کردم دنیا بر اساس عقل و منطق مردانه می گردد که مردها شوهر زن ها بشوند و صورتشان را چروکیده کنند، اگر توانستند بچه به دامنشان بیندازند و اگر نتوانستند اشکشان را در بیاورند. زن موجودی است معلول و بی اراده که همه جرئت و شهامتش را می کشند تا بتوانند برتریشان را به اثبات برسانند. مسابقه مهمی بود و مرد باید برنده می شد. -صفحه۶۳
زن ها را باید روی صفر نگه داشت، یکی بدهی، دومی را هم می خواهند. -صفحه۸۴
سال ها بعد فهمیدم که مردها همه شان بچه اند، اما بعضی ها ادای آدم بزرگ ها را درمی آورند و نمی شود بهشان اعتماد کرد، به خودشان هم دروغ می گویند. -صفحه۱۷۴
عمرباخته ها، عاشق عمر دیگران می شوند. -صفحه۱۸۳
تقدیر، اسب رم کرده ای است که نمی شود بهش دهنه زد. -صفحه۲۳۲
وقتی آدم دورخیز کند که بلند بپرد، اما نتواند و در همان پشت و پسله بماند، دیگر چی واسه آدم میماند؟
ارسال دیدگاه