معرفی کتاب رومئو و ژولیت
نام کتاب:رومئو و ژولیت
نویسنده:ویلیام شکسپیر
تاریخ: تاریخ نخستین نمایش ۱۵۹۷
زبان اصلی: انگلیسی
موضوع: رمانس
سبک: تراژدی شکسپیر
ویلیام شکسپیر؛ شاعر ملی انگلستان کیست؟
ویلیام شکسپیر، مشهورترین شاعر و نمایشنامهنویس انگلیسی است. او را شاعر ملی انگلستان میدانند و بالاترین نشان ملی انگلستان یعنی «سخن سرا ایون» به شکسپیر اهدا شده است. بسیاری او را بزرگترین نمایشنامهنویس تاریخ میدانند. شکسپیر با 39 نمایشنامه، و 154 غزلواره و دو قصیده، از پرکارترین نویسندگان قرن هفدهم انگلستان است
درباره کتاب رومئو و ژولیت
رومئو و ژولیت (رومئو و ژولیت) تراژدی اثر ویلیام شکسپیر است. این فیلم که در ابتدای کار او نوشته شده است، داستان دو جوان به نامهای رومئو مونتایگو و ژولیت کاپوله را روایت میکند که با وجود نفرتی که خانوادههایشان نسبت به یکدیگر دارند، یکدیگر را دوست دارند و به سرنوشت فاجعهباری دچار میشوند.
رومئو و ژولیت از یک داستان قدیمی از عهد باستان نشات میگیرد.
شخصیت های رومئو و ژولیت اثر فرانک برنارد دیکسی
شاهزاده اسکالوس شاهزاده حاکم ورونا
کنت پاریس خویشاوند اسکالوس و مایل به ازدواج با ژولیت
مرکوتیو خویشاوند دیگر اسکالوس و دوست رومئو
کپیولت بزرگ خاندان کپیولت
بانو کپیولت مادر خانواده کپیولت
ژولیت: دختر ۱۳ساله کپیولت و شخصیت زن
تیبالت: عموزاده ژولیت و برادرزاده بانو کپیولت
پرستار: همراه شخصی ژولیت و محرم اسرارش
رزالین: برادرزاده لرد کپیولت و عشق اول رومئو در ابتدای داستان
منتیگو: بزرگ خاندان مونتیگو
بانو مونتیگو: مادر خانواده مونتیگو
رومئو: پسر مونتیگو و شخصیت اصلی مرد داستان
بنولیو: عموزاده رومئو و بهترین دوستش
فریار لارنس: راهب صومعه فرانسیسکن
خلاصه رومئو و ژولیت اثر فرانک برنارد دیکسی
یک انتقام دیرینه بین دو خانواده قدرتمند به خونریزی منجر می شود. گروهی از مونتاگهای نقابدار با شکستن یک مهمانی کاپولتی در خطر درگیری بیشتر هستند.
رقابت بین کاپولت ها و مونتاگ ها کل شهر ورونا را خونین می کند که باعث نارضایتی شاهزاده اسکالوس شد. رومئو، وارث مونتاگها و دیوانهوار عاشق روزالین است.
دوستانش بنولیو و مرکوتیو او را متقاعد می کنند تا خود را به صورت ناشناس به مهمانی که کاپولت ها به افتخار دخترشان، ژولیت برگزار می کنند، دعوت کند. رومئو قبول می کند .
رومئو که از خاندان مونتگیو است، به امید ملاقات با رزالین، دختری که رومئو دلباخته اش شده، به ضیافت لرد کپیولت میرود؛ آنجاست که رومئو، ژولیت دختر لرد کپیولت را ملاقات میکند و رزالین را فراموش مینماید. رومئو و ژولیت پس از نخستین شب عشق ورزی، در تلاش برای رسیدن به یکدیگر هستند.
رومئو مونتاگ جوان عاشق عاشق ژولیت کاپوله می شود که قرار است با انتخاب پدرش، کانتی پاریس، ازدواج کند. با کمک پرستار ژولیت، ترتیب ازدواج این زوج را در روز بعد ترتیب میدهند،
پس از ازدواج مخفیانه، پسر عموی ژولیت، تیبالت، چالشی را برای رومئو می فرستد. رومئو از مبارزه امتناع می ورزد و این باعث عصبانیت دوستش مرکوتیو می شود که سپس با تیبالت می جنگد. مرکوتیو به طور تصادفی کشته می شود، زیرا رومئو برای متوقف کردن مبارزه دخالت می کند. رومئو با عصبانیت به تعقیب تیبالت میپردازد، او را میکشد و توسط شاهزاده تبعید میشود.
ولیت وقتی دیر به ملاقات رومئو می رسد و از نزاع، مرگ تایبالت و تبعید رومئو مطلع می شود، مضطرب است. پدر لارنس ترتیبی می دهد که رومئو شب را با ژولیت بگذراند قبل از اینکه او به مانتوا برود. در همین حال، خانواده کاپولت برای تیبالت غمگین هستند، بنابراین لرد کاپولت ازدواج ژولیت را به پاریس منتقل می کند تا روز بعد. پدر و مادر ژولیت از اینکه ژولیت نمی خواهد با پاریس ازدواج کند عصبانی می شوند،
خانواده ژولیت که از ازدواج مخفیانه او با رومئو که با وساطت لارنس راهب صورت گرفته بیخبر اند، ژولیت را به این امر میکنند که با خواستگارش، کنت پاریس ازدواج کند. ژولیت نزد لارنس راهب میرود و از او چاره جویی میکند.
لارنس به ژولیت مایعی را میدهد که با مصرف آن ۴۲ ساعت به خوابی مرگ گونه فرو خواهد رفت؛ پیشبینی لارنس این است که خانواده ژولیت به تصور این که دخترشان مرده، او را در مقبره خانوادگی قرار خواهند داد و در این میانه لارنس این فرصت را خواهد داشت که قاصدی را نزد رومئو بفرستد و او را به ورونا بخواند تا همراه ژولیت که در نهایت از خواب مرگ گونه برخواهد خاست که به مکان امنی بروند.
ژولیت ناامید از تحقق عشقش و با هدف تنبیه و هشدار دیگران، مایعی را که لارنس به او داده مینوشد که مدتی او را همچون مردهای به خواب عمیقی فرومیبرد. خبر مرگ ژولیت در شهر میپیچد و مجلسی که برای ازدواج ژولیت با کنت پاریس برپا شده بود، به مجلس عزا بدل میشود
در همین اثنا نقشه لارنس برای ارسال خبر برای رومئو ناکام میماند؛ زیرا، جان که راهب دیگری است پیش از آن که بتواند پیغام را به رومئو برساند در خانهای که نوعی بیماری مسری در آن شیوع یافته و به امر حاکم قرنطینه شده گرفتار میشود. رومئو بیخبر از همه جا خبر نادرست مرگ ژولیت را از مستخدمش، بالتازار، دریافت میکند و پس از آن که سمی را از یک داروساز میخرد رهسپار ورونا میشود.
رومئوی دلشکسته و بیخبر، برای حضور در کنار پیکر ژولیت که در انتظار برگزاری مراسم تدفین، در کلیسا گذاشته شده حاضر میشود و در آن جا با کنت پاریس که برای گذاشتن گل بر مزار ژولیت آمده در گیر میشود و او را به قتل میرساند. رومئو جسد پاریس را به داخل مقبره کپیولتها میکشاند و در آن جا با پیکر ظاهراً بیجان معشوقش روبرو میشود. رومئو سم را میخورد و جان میدهد.
دیری نمیگذرد که چهل و دو ساعت پایان یافته و ژولیت از خواب برمیخیزد و چون با جسد بیجان رومئو روبرو میشود، با خنجر رومئو به زندگی اش پایان میدهد. لرد مونتگیو، لرد کپیولت و حاکم ورونا سر صحنه حاضر میشوند و لارنس راهب کل ماجرا را برای آنها توضیح میدهد. حاکم که با جسد کنت پاریس که از خویشاوندانش است روبرو شده با یادآوری این که دشمنی دو خاندان مسبب این اتفاقات بوده لرد مونتگیو و لرد کپیولت را سرزنش میکند؛ آن دو که سخت اندوهگین اند سرانجام با یکدیگر دست دوستی میدهند و نفرت دیرینه دو خاندان با مرگ رومئو و ژولیت پایان مییابد.
ارسال دیدگاه