مشخصات کتاب بلندی های بادگیر
نویسنده: امیلی برونته
ترجمه: رضا رضایی
انتشارات: نی
تعداد صفحات: ۴۳۸
درباره نویسنده کتاب بلندی های بادگیر
امیلی برونتی متولد قرن نوزدهم میلادی است ، او در خانواده ای شلوغ متولد شد ، پاتریک برونته پدر او بود ، وی کشیش منطقهی هاورث و مادرشان ماریا برانول بود ، تقریبا همه ی اعضای خانواده ی او هنرمند بودند ، تنها پسر خانواده، برانول برونته، نقاش بود و امیلی، شارلوت و آن، هر سه نویسندگی میکردند.
خلاصه کتاب بلندی های بادگیر
آقای لاکوود نقش اصلی داستان به عمارت وادرینگهایست وارد می شود ، او که برای اجاره عمارتی دیگر از متعلقات آقای هتکلیف به آن منطقه آمده، رسم ادب را بر این میداند که به عمارت صاحبخانه خود سری بزند. او طی این دیدار با شخصیت نچسب و نچندان دوست داشتنی صاحتخانه خود آشنا شده و بعد از خدمتگزار خانه خود، الن، جویای گذشته او و جویای سرگذشت فردی به نام کاترین ارنشاو میشود. روایت الن این چنین آغاز میگردد که، کاترین کودکی بود که پدرش هتکلیف را به خانه شان آورد. با ورود هتکلیف به امارت وادرینگهایتس یا همان بلندی های بادگیر، سرنوشت دو خاندان به طور کل تغییر یافت و وارد مسیری سرشار از ناخوشی شد.
خلاصه کتاب بلندی های بادگیر
بخش های از رمان بلندی های بادگیر
_ زیر آسمان دلپذیر کمی ماندم و آن جا پرسه زدم. نگاه کردم به پروانهها که لابهلای بوتهها و سنبلهها بال میزدند. گوش سپردم به صدای ملایم باد که لابهلای سبزه و علفها میوزید و فکر کردم که چطور میشود تصور کرد که خفتههای این خاک آرام، خواب زدههایی بیقرار باشند.
_ با خود میاندیشم: ای مرد بدبخت! تو نیز مانند سایر همنوعانت قلبی در سینهات میتپد و اعصابی داری که در برابر غمها و شادیها حساسیت نشان میدهد. چرا بیهوده سعی میکنی عکس العمل قلب اعصابت را از شنیدن خبر این فاجعه پنهان داری؟ چرا میخواهی وانمود کنی که خونسردی و آرامش خود را از دست ندادهای؟ این کبر و غرور تو نمیتواند خدا را فریب دهد!
_ روح از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من از یک جنس است.
_ می گفت بهترین کار در یک روز گرم ماه ژوئیه این است که آدم از صبح تا شب برود روی یک تکه چمن وسط بوته زار دراز بکشد، زنبورها لابهلای گل ها با وِزوِزشان برای آدم لالایی بگویند، چکاوکها بالای سر آدم آواز بخوانند، آسمان آبی و بی ابر باشد و خورشید هم مدام بتابد. این کل تصور او بود از سعادت بهشتی.
_ اما چیزی که من دلم میخواست تاب خوردن از یک درخت سبز بود که برگهایش خش خش کنند، باد غرب بوزد و ابرهای سفیدِ سفید به سرعت از بالای سر ما رد بشوند. تازه، نه فقط چکاوکها، بلکه باسترک ها و توکاهای سیاه و سِهره های سینه سرخ و فاختهها هم از چهار طرف نغمه سرایی کنند. بوته زار از دوردست پیدا باشد، با فرو رفتگیهای سایه دار و خنک، اما نزدیک ما موجهای بلند علفزار که در نسیم تاب بخورند، همین طور جنگل و صدای آب، و کل دنیا بیدار و سرشار از شادی.
_ حالت یک سگ ولگرد را نداشته باش که هر لگدی که میخورد، حقش است و از تمام دنیا به اندازه کسی که لگدش میزند، متنفر است!
_ من از قیافهاش میخواندم که خصوصیاتی بهتر از پدرش دارد. البته حسنها در میان علفهای وحشی ازنظر پنهان میمانند، زیرا پرپشتی علفها باعث میشود ما ریشههای سالم را نبینیم. با اینحال خاک سالم در شرایطی مناسب حتما محصول بهتری پرورش میدهد.
بهترین ترجمه کتاب بلندی های بادگیر
بهترین ترجمه کتاب بلندی های بادگیر
بهترین ترجمه این رمان ترجمهی نوشین ابراهیمی (نشر افق)، علیاصغر بهرامبیگی (نشر علمی فرهنگی) و رضا رضایی (نشر نی) می توان نام برد ، قابل توجه است که برخی از مترجمان این رمان را با نام عشق هرگز نمیمیرد ترجمه کردهاند.
درباره کتاب بلندی های بادگیر
کتاب بلندی های بادگیر روایت عشق است و انتقام، با شخصیتهایی که آمیزه لطافت و خشونتاند، مهر و کین، امید و بیم،… در مکانی که آن هم آمیزهای است از گرما و سرما، روشنایی و تاریکی، تابستان طراوتبخش و زمستان اندوهبار. آیا خفتههای این خاکِ آرام خوابزدههایی بیقرارند؟ امیلی برونته با همین داستان شورانگیز به بلندی های ادبیات صعود کرده است.
ارسال دیدگاه