شهید محمود خضرایی ،زندگی این شهید به گزارش مجله دایان
دوران جنگ تحمیلی و هشت سال دفاع مقدس را می توان در کنار وارد شدن خسارت های فراوان به ایران اسلامی دوره ای دانست که به عرصه بروز و ظهور استعداد جوانان ایرانی تبدیل شد. در این عرصه رشادتهای بسیاری انجام شده که از طریق آنها دشمن بعثی شکست خورده و به گواه اسناد تاریخی و برخلاف سایر جنگهای تاریخ ایران حتی یک وجب هم از خاک کشورمان کم نشده است.
این جوانان که همه از نخبگان نظامی دنیا محسوب میشوند توانستند عملیاتهای بسیاری را طراحی و اجرا کنند که تا آن زمان شاید نظیر آن در دنیا وجود نداشت. این نوابغ و نخبگان نه تنها با این عملیاتها توانستند دشمن بعثی را مجبور به پذیرش شکست کنند، بلکه کارشناسان نظامی جهان را هم به حیرت وا داشتند.
شهید محمود خضرایی یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که در پانزدهمین روز از خردادماه سال ۱۳۲۶ در یکی از محلههای تهران در خانوادهای مذهبی و از نظر مالی متوسط چشم به دنیا گشود. او دوران ابتدایی و دبیرستان خود را در زادگاهش گذراند و پس از دریافت موفقیت آمیز دیپلم در کنکور سراسری شرکت کرد. شهیدمحمود خضرایی در همان سال در یکی از رشتههای مهندسی پذیرفته شد، اما به دلیل تنگ دستی خانواده نتوانست وارد دانشگاه شود. به همین دلیل هم تصمیم گرفت تا به دانشگاه افسری ارتش برود و در همین راستا هشتمین روز از آبان ماه سال ۱۳۴۵ وارد این دانشگاه شد. او در دوران تحصیل دانشگاه افسری هم بسیار موفق بود و مهرماه سال ۱۳۴۸ با درجه ستوان دومی از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
محمود بسیار پرواز را دوست می داشت و به همین خاطر هم برای رسیدن به علاقه خود یعنی خلبانی وارد دانشکده خلبانی شد. او آزمایش ها و معاینه های پزشکی را با موفقیت گذراند و با پذیرفته شدن در این آزمایش ها وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. دوران مقدماتی پرواز را که در ایران طی کرد و برای فراگیری دوره پیشرفته پرواز به کشور آمریکا رفت. او به علت این که بعد از فارغ التحصیلی از دانشکده افسری وارد دانشکده خلبانی شده بود، به عنوان افسر ارشد به آمریکا اعزام شد و یادگیری دانش خلبانی را در پایگاه ریس آمریکا آغاز کرد.
در آمریکا یک افسر فعال بود و برای حفظ روحیه دانشجویان ایرانی در دیار غربت به آنها پیشنهاد کرد تا هر روز با یکدیگر ورزش صبحگاهی انجام دهند. یکی دیگر از فعالیتهای جالب او در آمریکا این بود که برای اطلاع از کلیساها بارها به آن جا میرفت و در مراسم آنها شرکت میکرد. تا این که از طرف کلیسا از شهید محمود خضرایی و تعدادی دیگر از دانشجویان ایرانی دعوت میشود تا برای شرکت در یک گردهمایی و پاسخ به سوالات درباره دین اسلام به کلیسا بروند. در کلیسا شهید محمود خضرایی به سوالات مذهبی مسیحیان درباره دین اسلام پاسخ میدهد و حدود ۲۵ دقیقه نیز سخنرانی مذهبی میکند. این سخنرانی چنان گیرا بود که بعد از آن تعداد زیادی از مسیحیان با سوالات متعدد به سراغ شهید محمود خضرایی میآیند و او نیز با متانت به تمام سوالات و شبهات آنها درباره دین اسلام پاسخ میدهد.
سال ۱۳۵۱ بود که شهید محمود خضرایی موفق به اتمام دوره و دریافت گواهینامه خلبانی جنگنده اف ۴ میشود و پس از بازگشت به وطن به پایگاه یکم شکاری تهران میرود. مدت بسیاری نگذشته بود که به پایگاه شکاری بوشهر اعزام شده و به علت لیاقت بالا بعد از مدتی رئیس دایره عملیات گردان شکاری این پایگاه منصوب میشود.
شهید محمود خضرایی در انقلاب هم حاضر بود و در این دوران نیز نقش فعالی ایفا کرد. یکی از فعالیتهای انقلابی او داستان جالبی دارد که شنیدنی است: «در حالی که چند ماهی به پیروزی انقلاب اسلامی مانده بود، طی فرمانی از خلبانان پایگاه هوایی بوشهر خواسته شد که هواپیماهای خود را به پایگاه هوایی چابهار منتقل کنند. در آن زمان با توجه به جو حاکم بر ارتش، کسی حق اعتراض به دستور را نداشت، ولی او و شهید طالب مهر شجاعانه از جای برمی خیزند و با صراحت اعلام میکنند که این دستور را اجرا نمیکنند.
در این حین به آنها تذکر داده میشود؛ لغو دستور میکنید و میدانید چه عواقبی در پی خواهد داشت!
که این دو بزگوار پاسخ میدهند؛ ما اهداف شوم شما را از این کار میدانیم. شما میخواهید با انتقال هواپیماها به چابهار، آنها را بر روی ناو آمریکایی ببرید. این هواپیماها اموال بیت المال است و ما اجازه چنین کاری را نخواهیم داد.
این حرکت شجاعانه باعث شد دیگر خلبانان نیز اعتراض خود را اعلام کنند و بدین ترتیب این پروازها لغو گردید.»
یکی دیگر از فعالیت های شهید خضرایی در پیروزی انقلاب اسلامی اطاعت از فرمان امام خمینی (ره) برای ترک ارتش و پیوستن به مردم بود. او در اواخر بهمن ۵۷ با هدایت گروهی از جوانان دست به تصرف کلانتری منطقه گرگان تهران میزند و در این کش و قوس از ناحیه دست نیز مورد اصابت گلوله قرار گرفته و مجروح میشود. با پیروزی انقلاب، محمود خلبانان و نظامیان را با معرفی خیانت های رژیم طاغوت ارشاد کرد.
انقلاب اسلامی که پیروز شد از همان ابتدا با دشمنان داخلی روبرو بود که یکی از آن ها ضد انقلاب کوموله در کردستان بود. شهید محمود خضرایی هم به عنوان یکی از یاران و همرزمان شهید چمران به این منطقه اعزام شد. او در این نبرد به عنوان افسر کنترل کننده زمین، وظیفه هدایت آتش هواپیماها برای زدن اهداف مورد نظر را بر عهده داشت.
شهید محمود خضرایی با آغاز جنگ تحمیلی و حمله سراسری رژیم بعثی عراق علیه کشورمان به عنوان یکی از خلبانان با تجربه نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به پایگاه هوایی همدان منتقل شد و پروازهای جنگی خود را آغاز کرد. در یکی از این پروازها هواپیمای او مورد هدف قرار میگیرد، ولی شهید محمود خضرایی با مهارت بالایی که در فن خلبانی داشت، هواپیما را در حالی که یک چرخ نداشت به زمین
نیروی هوایی ارتش در اواخر سال ۵۹ تصمیم می گیرد تا با اجرای یک عملیات در عمق خاک عراق پایگاههای الولید ( اچ ۳) در غربیترین نقطه این کشور را بمباران کند. به همین دلیل هم نیاز بود تا بهترین خلبانان نیروی هوایی ارتش برای این کار انتخاب شوند که شهید خضرایی یکی از این خلبانان بود.
روز موعود فرا می رسد و تمامی هواپیماها پرواز می کنند و هدایت یکی از فانتوم های حاضر در این عملیات بر عهده شهید خضرایی قرار گرفت. پس از دو مرحله سوخت گیری هوایی، فانتومها به پایگاههای الولید میرسند. در این هنگام فانتومها به سه دسته تقسیم میشوند و به هر سه پایگاه الولید حمله میکنند. او هم به خوبی ماموریتهای خود را انجام میدهد و به سمت تانکرهای سوخت رسان گردش میکند.
در این هنگام که پدافند پایگاهها دیوانه وار و بی هدف به هرطرف شلیک میکردند، ناگهان تعداد گلوله ضد هوایی به هواپیمای شهید خضرایی برخورد میکند. هدایت هواپیمای آسیب دیده آن هم در شرایطی که باید نزدیک به ۵۰۰ کیلومتر مسیر را طی کند، کاری بسیار دشوار بود، ولی شهید خضرایی مصمم بود که هواپیما را به هر قیمت به ایران برساند. بعد از سوخت گیری هوایی سوم، به سرعت به سمت مرزهای ایران میآید و در نهایت با رشادت و شهامت خاص هواپیما را سالم بر زمین نشاند.
یکی از همرزمان شهید خضرایی نقل کرده است که:« یک بار در پایگاه به صورت آمادهباش بودیم که در ساعت ۴ صبح صدای آژیر اضطراری شنیده شد. بلافاصله به اتفاق شهید خضرایی به پرواز در آمدیم. بعد از ماموریت تازه هوا درحال روشن شدن بود که او گفت: موافقی نماز را همین جا بخوانیم؟ گفتم: خیلی خوبه، از این بهتر نمیشه. گفت: پس اجازه بده با رادار صحبت کنیم و به سمت قبله پرواز کنیم.
پس از هماهنگی با رادار، سمت قبله را برگزیدیم. ابتدا او نمازش را خواند و آن گاه من هم نمازم را بجا آوردم. پس از ادای نماز، او با صدای گیرایش با خدای خود مشغول مناجات شد و آن گونه ملتمسانه سخن میگفت که من را هم تحت تاثیر قرار داد.
این نماز یکی از نمازهای منحصر به فردی بود که هرگز آن را فراموش نمیکنم. چقدر دل انگیز و زیباست خلوت با خدا در دل آسمان، گویی روحمان نیز همچون جسم پرواز میکرد و خدایی شده بود. انگار به زمین تعلق نداشتیم و دوست داشتیم برای همیشه در آسمان پرواز کنیم.»
امیر سرلشکر خلبان شهید خضرایی در سال ۱۳۶۰ با ارتقا به درجه سرهنگ دومی به مدت دو سال فرمانده پایگاه سوم شکاری شهید نوژه همدان بود. محمود در سال ۱۳۶۲ به فرماندهی پدافند هوایی نیروی هوایی ارتش و در اواخر سال ۱۳۶۳ نیز به عنوان فرمانده مرکز آموزشهای هوایی نیروی هوایی ارتش معرفی شد. خدمات او در پدافند هوایی ارتش و مرکز آموزشهای هوایی این نیرو بسیار ارزنده و متحول کننده بود به نحوی که به پاس خدمات ارزنده این شهید بزرگوار مرکز آموزشهای هوایی نیروی هوایی ارتش به نام شهید خضرایی نام گرفته است.
شهید خضرایی بسیار متواضع بود، به نحوی که با داشتن بیش از یک هزار و ۸۰۰ سورتی پرواز و انجام مأموریتهای جنگی همواره میگفت: «اگر فرماندهی بر من تکلیف نبود، مایل بودم حضور مستقیم و بیشتری در جبههها داشته باشم.»
شهید خضرایی در دو ماه آخر عمرش، مرتبا میگفت مدت زیادی این جا نیستم و پی گیر کارها بود. مرتب به مناطق جنگی پرواز میکرد تا این که روز وصال میرسد. تصمیم گرفته میشود با توجه به شروع عملیات والفجر ۸، عدهای از یاران امام برای بازدید مناطق جنگی به اهواز بروند. قرار میشود که خضرایی هم با این جمع به اهواز برود. صبح روز بیست و هشتم بهمن سال ۱۳۶۴ خضرایی درحال ترک منزل، از همسرش وصیتنامه اش را طلب و آخرین تغییرات را در آن اعمال میکند.
با عزیمت به فرودگاه مهرآباد تهران، هواپیمای مسافربری به مقصد اهواز به پرواز در میآید. همه چیز به خوبی پیش میرفت که ناگهان اهواز مورد حمله هوایی قرار میگیرد و یکی از جنگندههای دشمن در آستانه ظهر هواپیمای مسافربری حامل آنها را در آسمان شهر اهواز هدف قرار میدهد و تمامی نفرات حاضر در هواپیما از جمله سرهنگ محمود خضرایی به همراه آیت الله فضل الله محلاتی اولین نماینده امام خمینی (ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای اسلامی و قضات دیوان عالی کشور به شهادت میرسند.
هنگامی که پیکر مطهر او را پیدا کرده و آن را مشاهده میکنند، درلابه لای انگشتان دستش ورقههای قرآن بوده است. نقل است کسانی که پیکرش را مشاهده کردند میببینند که در یک دست تسبیح ودر لا به لای انگشتان دست دیگرش ورقهای قرآن بوده است با مضمون این آیۀ شریفه: «.. ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین.» (آل عمران /۱۴۷)
شهید خضرایی به آرزوی دیرینه خود رسیده بود. او بارها میگفت: من دوست ندارم که بر روی زمین بمیرم، دوست دارم تا در آن بالا بمیرم؛ و حقیقتا که چه خوب شهید شد و چقدر زیبا به آرزوی خود رسید در آن بالاها درحال راز و نیاز با خدای خود.
وصیت نامه شهید محمود خضرایی
بسم الله الرحمن الرحیم
متن وصیت نامه سردار رشید اسلام، سرلشکر خلبان شهید حاج محمود خضرائى
هر قیافه اى در دنیا به نفست دادى، در قیامت همان قیافه جسم توست. امام خمینى (ره)
افتخار بر رزمندگانی که جبهه هاى نبرد را با مناجات خویش و راز نیاز با محبوب خود عطرآگین نموده اند، فخر و عظمت بر جوانان عزیزى که در راهى قدم برداشته و پاسدارى از مکتبى میکنند که شکست ناپذیر و سر تا پا پیروزیست. امام خمینى (ره)
پروردگارا! درود فرست بر محمد و آل محمد (صلی الله علیه و آله) و بر من منت گذار به این نعمت که فرزندانم را باقى بدارى و آنها را براى من صالح گردانى و مرا به وجود آنها بهرهمند و کامروا سازى… بدن هایشان را نیرومند و سالم دار و دین آنها را قوى و اخلاقشان را نیکو گردان (تا براى مقصد عالى من که حفظ و تبلیغ دین خدا است مرا یارى کنند) …
و آنان را از نیکوکاران و پرهیزکاران و بیناى در دین، شنواى سخن حق و مطیع فرمان خود و اولیاء خود بگردان و آنها را دوستدار و خیرخواه دوستان خود و دشمن با دشمنان خویش بدار. (قسمتى از دعاى ۲۵ صحیفه سجادیه)
همسرم، عزیزم! شما را سفارش میکنم به حفظ حجاب خود و دختران و حفظ عفت به نحوی که الگوى شما حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد.
شما و بچهها را سفارش میکنم به رعایت حدود دین الهى، دستگیرى از فقرا و یتیمان، شرکت در کارهاى خیر براى تقویت اسلام و ولایت فقیه، همیشه توکل به خداى بزرگ داشته باشید و لا غیر، تا خیر دنیا و آخرت نصیب شما شود.
حال که دستم از دنیا کوتاه هست، اگر ناملایمات و زشتى از حقیر دیدهاید، ان شاء الله مىبخشید.
من در حقیقت بعد از انقلاب تولد دیگرى داشتهام، خیلى آرزوى شهادت کردهام تا مصلحت خدا چه باشد؟! شما را دوست داشتم، اما خدا، قرآن و ولایت را بیشتر دوست داشتم که البته شما هم بایستى همین گونه فکر و عمل کنید. در زندگى امید داشتم و ناامید بودم، امید به کرم و فضل الهى و ناامید از اعمالى که انجام دادهام.
برایم دعا کنید، شاید خداوند بزرگ به دعاى دل سوختهی شما عزیزانم، مرا رحمت کند. «ان شاء الله»
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ارسال دیدگاه