در معنی شفقت بر حال رعیت

دوشنبه 7 شهریور 1401 شعر
در معنی شفقت بر حال رعیت

شعر در معنی شفقت بر حال رعیت از اشعار باب اول کتاب بوستان سعدی می باشد که در آن سعدی شاعر بزرگ ، درمورد نیکو کردن فرمانروایی به مردمش حکایت کرده است.

شنیدم که فرماندهی دادگر  / قبا داشتی هر دو روی آستر

یکی گفتش ای خسرو نیکروز / ز دیبای چینی قبایی بدوز

بگفت این قدر ستر و آسایش است / وز این بگذری زیب و آرایش است

نه از بهر آن می‌ستانم خراج / که زینت کنم بر خود و تخت و تاج

چو همچون زنان حله در تن کنم / به مردی کجا دفع دشمن کنم؟

مرا هم ز صد گونه آز و هواست / ولیکن خزینه نه تنها مراست

خزاین پر از بهر لشکر بود / نه از بهر آذین و زیور بود

سپاهی که خوشدل نباشد ز شاه / ندارد حدود ولایت نگاه

چو دشمن خر روستایی برد / ملک باج و ده یک چرا می‌خورد؟

مخالف خرش برد و سلطان خراج / چه اقبال ماند در آن تخت و تاج؟

رعیت درخت است اگر پروری / به کام دل دوستان بر خوری

به بی‌رحمی از بیخ و بارش مکن / که نادان کند حیف بر خویشتن

مروت نباشد بر افتاده زور / برد مرغ دون دانه از پیش مور

کسان بر خورند از جوانی و بخت / که بر زیردستان نگیرند سخت

اگر زیردستی در آید ز پای / حذر کن ز نالیدنش بر خدای

چو شاید گرفتن به نرمی دیار / به پیکار خون از مشامی میار

به مردی که ملک سراسر زمین /نیرزد که خونی چکد بر زمین

شنیدم که جمشید فرخ سرشت / به سرچشمه‌ای بر به سنگی نوشت

بر این چشمه چون ما بسی دم زدند / برفتند چون چشم بر هم زدند

گرفتیم عالم به مردی و زور / ولیکن نبردیم با خود به گور

چو بر دشمنی باشدت دسترس / مرنجانش کاو را همین غصه بس

عدو زنده سرگشته پیرامنت / به از خون او کشته در گردنت

Capture 210

حکایت در شناختن دوست و دشمن را

گفتار اندر بخشایش بر ضعیفان

گفتار اندر بخشایش بر ضعیفان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا