حکایت یکی کرد بر پارسایی گذر از باب هشتم در شکر بر عافیت بوستان کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.
یکی کرد بر پارسایی گذر/به صورت جهود آمدش در نظر
قفایی فرو کوفت بر گردنش/ببخشید درویش پیراهنش
خجل گفت کانچ از من آمد خطاست/ببخشای بر من، چه جای عطاست؟
به شکرانه گفتا به سر بیستم/که آنم که پنداشتی نیستم
نکو سیرت بی تکلف برون/به از نیکنام خراب اندرون
به نزدیک من شبرو راهزن/به از فاسق پارسا پیرهن
ارسال دیدگاه