حکایت یکی ناسزا گفت در وقت جنگ

چهارشنبه 3 اسفند 1401 شعر
Capture 296

حکایت یکی ناسزا گفت در وقت جنگ از باب هفتم در عالم تربیت بوستان، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.

یکی ناسزا گفت در وقت جنگ/گریبان دریدند وی را به چنگ

قفا خورده عریان و گریان نشست/جهاندیده‌ای گفتش ای خودپرست

چو غنچه گرت بسته بودی دهن/دریده ندیدی چو گل پیرهن

سراسیمه گوید سخن بر گزاف/چو طنبور بی مغز بسیار لاف

نبینی که آتش زبان است و بس/به آبی توان کشتنش در نفس؟

اگر هست مرد از هنر بهره‌ور/هنر خود بگوید نه صاحب هنر

اگر مشک خالص نداری مگوی/ورت هست خود فاش گردد به بوی

به سوگند گفتن که زر مغربی است/چه حاجت؟ محک خود بگوید که چیست

بگویند از این حرف گیران هزار/که سعدی نه اهل است و آمیزگار

روا باشد ار پوستینم درند/که طاقت ندارم که مغزم برند

Capture 297

حکایت عضد و مرغان خوش آواز

Capture 39

گفتار اندر دلداری هنرمندان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا