حکایت یکی برد با پادشاهی ستیز از باب نهم توبه و راه صواب کتاب بوستان سعدی می باشد.
یکی برد با پادشاهی ستیز/به دشمن سپردش که خونش بریز
گرفتار در دست آن کینه توز/همی گفت هر دم به زاری و سوز
اگر دوست بر خود نیازردمی/کی از دست دشمن جفا بردمی؟
بتا جور دشمن بدردش پوست/رفیقی که بر خود بیازرد دوست
تو از دوست گر عاقلی بر مگرد/که دشمن نیارد نگه در تو کرد
تو با دوست یکدل شو و یک سخن/که خود بیخ دشمن برآید ز بن
نپندارم این زشت نامی نکوست/به خشنودی دشمن آزار دوست
ارسال دیدگاه