حکایت شنیدم که مردی غم خانه خورد

دوشنبه 9 آبان 1401 شعر
Capture 77

حکایت شنیدم که مردی غم خانه خورد از باب دوم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت از مردی روایت کرده است.

شنیدم که مردی غم خانه خورد/که زنبور بر سقف او لانه کرد

زنش گفت از اینان چه خواهی؟ مکن/که مسکین پریشان شوند از وطن

بشد مرد نادان پس کار خویش/گرفتند یک روز زن را به نیش

زن بی خرد بر در و بام و کوی/همی کرد فریاد و می‌گفت شوی:

مکن روی بر مردم ای زن ترش/تو گفتی که زنبور مسکین مکش

کسی با بدان نیکویی چون کند؟/بدان را تحمل، بد افزون کند

چو اندر سری بینی آزار خلق/به شمشیر تیزش بیازار حلق

سگ آخر که باشد که خوانش نهند؟/بفرمای تا استخوانش دهند

چه نیکو زده‌ست این مثل پیر ده/ستور لگدزن گران بار به

اگر نیکمردی نماید عسس/نیارد به شب خفتن از دزد، کس

نی نیزه در حلقهٔ کارزار/بقیمت تر از نیشکر صد هزار

نه هر کس سزاوار باشد به مال/یکی مال خواهد، یکی گوشمال

چو گربه نوازی کبوتر برد/چو فربه کنی گرگ، یوسف درد

بنایی که محکم ندارد اساس/بلندش مکن ور کنی زو هراس

چه خوش گفت بهرام صحرانشین/چو یکران توسن زدش بر زمین

دگر اسبی از گله باید گرفت/که گر سر کشد باز شاید گرفت

ببند ای پسر دجله در آب کاست/که سودی ندارد چو سیلاب خاست

چو گرگ خبیث آمدت در کمند/بکش ور نه دل بر کن از گوسفند

از ابلیس هرگز نیاید سجود/نه از بد گهر نیکویی در وجود

بد اندیش را جاه و فرصت مده/عدو در چه و دیو در شیشه به

مگو شاید این مار کشتن به چوب/چو سر زیر سنگ تو دارد بکوب

قلم زن که بد کرد با زیردست/قلم بهتر او را به شمشیر دست

مدبر که قانون بد می‌نهد/تو را می‌برد تا به دوزخ دهد

مگو ملک را این مدبر بس است/مدبر مخوانش که مدبر کس است

سعید آورد قول سعدی به جای/که ترتیب ملک است و تدبیر رای

Capture 1

سرآغاز باب سوم بوستان

Capture 75

حکایت جوانی به دانگی کرم کرده بود

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا