حکایت شبی دعوتی بود در کوی من از باب هفتم در عالم تربیت بوستان ، کتاب شاعر بزرگ قرن ششم، سعدی است.
شبی دعوتی بود در کوی من/ز هر جنس مردم در او انجمن
چو آواز مطرب در آمد ز کوی/به گردون شد از عاشقان های و هوی
پریچهرهای بود محبوب من/بدو گفتم ای لعبت خوب من
چرا با رفیقان نیایی به جمع/که روشن کنی بزم ما را چو شمع؟
شنیدم سهی قامت سیمتن/که میرفت و میگفت با خویشتن
محاسن چو مردان ندارم به دست/نه مردی بود پیش مردان نشست
سیه نامه تر زآن مخنث مخواه/که پیش از خطش روی گردد سیاه
از آن بی حمیت بباید گریخت/که نامردیش آب مردان بریخت
پسر کاو میان قلندر نشست/پدر گو ز خیرش فرو شوی دست
دریغش مخور بر هلاک و تلف/که پیش از پدر مرده به ناخلف
ارسال دیدگاه