حکایت در معنی ادراک پیش از فوت از باب نهم توبه و راه صواب کتاب بوستان سعدی می باشد.
شبی خوابم اندر بیابان فید/فرو بست پای دویدن به قید
شتربانی آمد به هول و ستیز/زمام شتر بر سرم زد که خیز
مگر دل نهادی به مردن ز پس/که بر مینخیزی به بانگ جرس؟
مرا همچو تو خواب خوش در سر است/ولیکن بیابان به پیش اندر است
تو کز خواب نوشین به بانگ رحیل/نخیزی، دگر کی رسی در سبیل
فرو کوفت طبل شتر ساروان/به منزل رسید اول کاروان
خنک هوشیاران فرخنده بخت/که پیش از دهلزن بسازند رخت
به ره خفتگان تا بر آرند سر/نبینند ره رفتگان را اثر
سبق برد رهرو که برخاست زود/پس از نقل بیدار بودن چه سود؟
یکی در بهاران بیفشانده جو/چه گندم ستاند به وقت درو؟
کنون باید ای خفته بیدار بود/چو مرگ اندر آرد ز خوابت، چه سود؟
چو شیبت در آمد به روی شباب/شبت روز شد دیده بر کن ز خواب
من آن روز بر کندم از عمر امید/که افتادم اندر سیاهی سپید
دریغا که بگذشت عمر عزیز/بخواهد گذشت این دمی چند نیز
گذشت آنچه در ناصوابی گذشت/ور این نیز هم در نیابی گذشت
کنون وقت تخم است اگر پروری/گر امید داری که خرمن بری
به شهر قیامت مرو تنگدست/که وجهی ندارد به حسرت نشست
گرت چشم عقل است تدبیر گور/کنون کن که چشمت نخوردهست مور
به مایه توان ای پسر سود کرد/چه سود افتد آن را که سرمایه خورد؟
کنون کوش کآب از کمر در گذشت/نه وقتی که سیلابت از سر گذشت
کنونت که چشم است اشکی ببار/زبان در دهان است عذری بیار
نه پیوسته باشد روان در بدن/نه همواره گردد زبان در دهن
کنون بایدت عذر تقصیر گفت/نه چون نفس ناطق ز گفتن بخفت
ز دانندگان بشنو امروز قول/که فردا نکیرت بپرسد به هول
غنیمت شمار این گرامی نفس/که بی مرغ قیمت ندارد قفس
مکن عمر ضایع به افسوس و حیف/که فرصت عزیز است و الوقت سیف
ارسال دیدگاه