حکایت خشم از ملک بنده‌ای

دوشنبه 28 آذر 1401 شعر

حکایت خشم از ملک بنده‌ای از باب چهارم کتاب بوستان است ، سعدی در این حکایت درباره خشمگین شدن روایت کرده است.

به خشم از ملک بنده‌ای سربتافت/بفرمود جستن کسش در نیافت

چو بازآمد از راه خشم و ستیز/به شمشیر زن گفت خونش بریز

به خون تشنه جلاد نامهربان/برون کرد دشنه چو تشنه زبان

شنیدم که گفت از دل تنگ ریش/خدایا بحل کردمش خون خویش

که پیوسته در نعمت و ناز و نام/در اقبال او بوده‌ام دوستکام

مبادا که فردا به خون منش/بگیرند و خرم شود دشمنش

ملک را چو گفت وی آمد به گوش/دگر دیگ خشمش نیاورد جوش

بسی بر سرش داد و بر دیده بوس/خداوند رایت شد و طبل و کوس

به رفق از چنان سهمگن جایگاه/رسانید دهرش بدان پایگاه

غرض زین حدیث آن که گفتار نرم/چو آب است بر آتش مرد گرم

تواضع کن ای دوست با خصم تند/که نرمی کند تیغ برنده کند

نبینی که در معرض تیغ و تیر/بپوشند خفتان صد تو حریر

حکایت ملک صالح از پادشاهان شام

حکایت در معنی سفاهت نااهلان

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا