سعید سهیلی نوشته:
«دخترم لیلا … دخترم ریحانه … سلام، موفقیتت را در سریال پدر تبریک میگویم، به بهانه این تبریک بگذار بگویم که … هیچکس حق قضاوت تو را ندارد، هیچکس جز خودت، قضاوت کار ساده اى نیست، کار سختى ست که اینروزها براى بسیارى سهل شده است، اما چه سهل و چه سخت، چه خوب و چه بد، چه درست و چه نادرست، لااقل من این کار را بلد نیستم، نه بلدم و نه مى پسندم، اما میتوانم پدرانه بگویم که … بیا و این روزهاى شیرین زندگیت را تلخ نکن، بیا و پشت سرت را فراموش کن، بیا و به روبرو خیره شو، به روبرو … به آینده … به افق هاى دور … به روزهاى بهتر، از محبتها غره و از بى مهرىها مأیوس مشو، بدان که در میانه این هیاهوى بیشمار … بسیارى تو را دوست دارند، اما مهر “دو” نفر از جنس دیگرى ست، متفاوت از همه، هیچکس به اندازه آقاى عنقا و آقاى توفیقى تو را دوست ندارد، بلاشک تعریف آنان زلال است و دلسوزیشان صادقانه، “اما یک نفر دیگر هم هست”، هواخواهى که بیشتر از آن دو … و بهتر از همه “هوایت” را دارد، پس زلفت را به لطفش گره بزن و به روبرو خیره شو، به آینده، به افق هاى دور، به روزهاى بهتر، دخترم ریحانه … دخترم لیلا … خدانگهدارت، همه جا … همه وقت … همیشه»
ارسال دیدگاه