نا گفته‌های «نادر گلچین»: در هیچ کلاس آوازی شرکت نکردم‌

سه‌شنبه 16 آبان 1396 دسته‌بندی نشده
نادر گلچین

نادر گلچین

اين گفت‌وگو بخشي از گفت‌وگوي مفصلي است كه در دو نوبت به سال ١٣٩٤ با شادروان نادرگلچين انجام شده است و اين قسمت بيشتر بر قسمتي از زندگي هنري وي كه كمتر بيان شده است، دلالت دارد.

شما در سال ١٣١٥ در رشت به دنيا آمديد براي نخستين‌بار علاقه‌مندي شما به هنر آوازخواني از چه زماني آغاز شد و نخستين خوانندگاني كه مورد توجه شما قرار گرفتند، چه كساني بودند؟

من از حدود ١٢ سالگي به هنرآواز، علاقه خاصي پيدا كردم. در آن زمان، تازه چند سالي بود كه راديو تاسيس شده بود و من درهمان عوالم كودكي، به صورت طبيعي، شنونده راديو بودم و به خصوص به نواي خوانندگان مطرح آن دوران مانند: تاج، اديب‌خوانساري، دردشتي، ملوك ضرابي، قمر و بسياري ديگر به دقت گوش مي‌دادم اما بيش از همه تحت تاثير ٢ خواننده مرد آن زمان بودم؛ يكي شادروان استاد بنان و ديگري مرحوم منوچهر همايون‌پور كه حركات خاصي در صدا و تحريرهايش وجود داشت كه برايم جذابيت داشت و كارِعمل‌هايي هم كه مي‌خواند، مطابق ميل و ذايقه‌ام بود. از ميان خوانندگان زن آن زمان هم به خصوص از صداي قمر و روح‌انگيز خيلي خوشم مي‌آمد.

حتما اطلاع داريد كه در آن زمان برنامه‌هاي راديو به صورت زنده اجرا مي‌شدند و مسلما داراي عيب و نقص‌هايي نيز بودند. به عنوان مثال برخي خوانندگان مطرح آن زمان، افرادي عامي بودند كه آنچنان سوادي نداشتند و در نتيجه به لحاظ فهم شعري، ضعيف بودند به همين دليل عده‌اي از استادان مسلم آن زمان مانند مرحوم صبا، مرتضي محجوبي، موسي و جواد معروفي با آنها تمرين مي‌كردند. به هر حال استعداد خوانندگي من از سن ١٢ سالگي شكوفا شد و از آن زمان من به دقت به برنامه‌هاي راديو گوش مي‌دادم و مدتي بعد كه فهم و دانايي من در اين زمينه بيشتر شد، علاوه بر گوش دادن به برنامه‌هاي موسيقي راديو از صفحات گرامافون نيز استفاده مي‌كردم.

البته ما در آن زمان در خانه‌مان گرامافون نداشتيم و اصولا اين دستگاه، يك وسيله مخصوص اشراف محسوب مي‌شد. اما من در بسياري از مواقع به خانه برخي دوستانم مي‌رفتم و به صفحات ٤٥ دور و٣٢ دور آن زمان با صداي خوانندگان مختلف گوش مي‌دادم و حتي بعضي اوقات از آنها دستگاه‌هاي گرامافون‌شان را قرض مي‌كردم تا با دقت بيشتري به آن صفحات گوش دهم.

ظاهرا شما در همين ١٢ سالگي بود كه خوانندگي را به صورت رسمي از راديو ارتش رشت آغاز كرديد، درست است؟

بله، البته فرستنده‌هاي آن راديو بسيار ضعيف بودند و در نهايت از رشت تا شهرهاي منطقه طوالش را تحت پوشش خود قرار مي‌دادند. يعني مثلا كساني كه درآستارا زندگي مي‌كردند، نمي‌توانستند با كيفيت مناسبي برنامه‌هاي اين راديو را دريافت كنند. برنامه‌هاي اين راديو هم بيشتر خبري و درباره مسائل مرتبط با ارتش بود اما درلا به لاي آنها موسيقي هم پخش مي‌كردند و من مي‌توانم بگويم كه نخستين خواننده‌اي بودم كه در راديو رشت، با يك گروه اركستر، برنامه‌هايي اجرا مي‌كردم. برنامه‌هاي ما هفته‌اي يك شب، چهارشنبه شب‌ها از راديو پخش مي‌شد كه در ابتدا من به زبان محلي كارهايي را اجرا مي‌كردم ولي بعدها ديگر بيشتر به زبان فارسي آواز مي‌خواندم.

از ملودي‌سازان و نوازندگاني كه در اركستر راديو ارتش گيلان با شما همكاري داشتند، نام چه كساني درخاطرتان مانده است؟

بيشتر هنرمنداني كه درآن اركستر بودند، لباس مخصوص نظامي‌ها را به تن داشتند؛ يكي از آنها «كاس علي اكبرپور» بود كه بعدها در كنسرواتوار تهران تحصيلاتش را ادامه داد و براي خوانندگان مختلفي چون ناصرمسعودي، خود من و برخي ديگر، ملودي‌هاي زيبايي را ساخت و تنظيم كرد. از جمله نوازندگان ديگري كه در خاطرم مانده است، مي‌توانم به مرحوم نادر پوردلجو اشاره كنم كه نوازنده كلارينت بود و او هم موسيقيدان متبحر و چيره دستي محسوب مي‌شد. به هر حال نخستين آهنگي كه من اجرا كردم، ساخته آقاي اكبرپور بود و از جمله آثار مهمي كه اكبرپور براي من ساخته است، مي‌توانم به قطعه «حديث آرزو» اشاره كنم با شعري ازعماد خراساني.

شما در زمره خوانندگاني بوديد كه بر خلاف رويه بيشتر خوانندگان خطه گيلان (مانند آقاي عاشورپور، پوررضا و مسعودي) كمتر به خواندن آوازها و قطعات محلي گيلاني تمايل نشان داديد. علت اين قضيه چه بود؟

ببينيد آن زماني كه من تازه فعاليتم را در زمينه آوازخواني شروع كرده بودم، در ميان خوانندگان خطه گيلان آقاي عاشورپور بسيار مطرح بودند و ايشان درحرفه خود فردي متبحر محسوب مي‌شدند و از كارهاي خود صفحاتي هم پر كرده بودند. بنابراين هنگامي كه ملاحظه كردم كه ايشان در سبك هنري ويژه خود، چنين آثار ارزشمندي را اجرا كرده‌اند، ديگر لازم نبود كه افرادي چون من بيايند و از شيوه آوازخواني او پيروي و تقليد كنند. البته آقاي عاشورپور در درجه اول داراي تحصيلاتي در زمينه آرياخواني و آوازهاي اپرايي بود و در كنسرواتوار مسكو نيز دوره‌هايي گذرانده بود و مي‌شود گفت كه وي گرچه اشعار گيلكي مي‌خواند، اما نحوه و فرم اجرايي‌اش گيلكي نبود.

در عين حال يكي از مسائلي كه از همان زمان به آن توجه داشتم، اين بود كه بيشتر ملودي‌ها و قطعاتي كه به نام ملودي‌هاي گيلكي ساخته مي‌شدند، در اصل متعلق به گيلان نبودند بلكه فقط ترانه‌هاي آنها به گويش گيلكي سروده مي‌شدند. به‌عنوان مثال ملودي معروفي كه روي آن ترانه: «ساز و نقاره جمعه بازار» سروده شد در اصل اسپانيايي و متعلق به دوران جنگ جهاني دوم بود كه ترانه آن را نيز مرحوم جهانگير سرتيپ‌پور سرود. در ضمن سرتيپ‌پور مدتي هم شهردار رشت شد. به هر حال من در آن زمان نسبت به اجراي قطعات موسوم به گيلكي تمايل زيادي نداشتم و همين امر باعث شده بود كه مسوولان وقت راديو كمي از من دلگير شوند. آنها به من مي‌گفتند كه تو نسبت به شهر وخطه خودت خيلي بي‌اعتنا هستي. مثلا من قطعه‌اي خواندم به نام «كنار رودخانه» كه اصل ملودي آن متعلق به آذربايجان شوروي بود و با آنكه ترانه‌اش گيلكي بود، آن را به صورتي اجرا مي‌كردم كه به فرم تركي آن آهنگ، ضربه‌اي وارد نشود.

زماني كه در رشت اقامت داشتيد، بيشتر در كجا آوازهاي‌تان را تمرين مي‌كرديد؟

بيشتر در باغ محتشم رشت (پارك شهر فعلي) تمرين مي‌كردم. اين پارك واقعا يكي از زيباترين پارك‌هاي جهان است كه خيلي به آن علاقه دارم. در آن زمان من با يكي ديگر از خوانندگان جوان آن روزگار، در دو سوي مختلف اين پارك تمرين مي‌كرديم؛ مثلا من گوشه‌اي در دستگاه همايون مي‌خواندم و او با گوشه‌اي ديگر در اين دستگاه، جواب مرا مي‌داد؛ به عنوان مثال اگر من در گوشه چكاوك آوازي مي‌خواندم، او با گوشه بيداد به من جواب مي‌داد.

شنيده‌ام كه در سنين نوجواني در زمينه بازيگري تئاترهم فعاليت داشتيد. براي آشنايي بيشتر خوانندگان با اين جنبه از كارهاي‌تان لطفا توضيح دهيد كه از چه سالي به عرصه بازيگري وارد شديد؟

حدودا از اوايل سال ١٣٣٠ درست در زماني كه ١٥ سال داشتم، بازيگري تئاتر را آغاز كردم كه تا حدود ٢٠ سالگي‌ام اين كار را ادامه دادم. اجراهاي ما درتماشاخانه گيلان بود كه مدير آن آقاي ميلاني نام داشت كه در اصل كارمند وزارت دارايي بود و البته دوره‌اي را هم در زمينه تئاتر در مسكو گذرانده بود. در ضمن پدر شاپور جفرودي (از بازيگران و خوانندگان محلي آن زمان خطه گيلان) نيز از سهامداران تماشاخانه گيلان محسوب مي‌شد.

يادم مي‌آيد كه در اوايل فعاليتم در اين تماشاخانه، زنان هنوز نمي‌توانستند نقشي ايفا كنند و به همين علت برخي از مرداني كه زيباتر بودند، به جاي آنها بازي مي‌كردند اما پس از كودتاي ٢٨ مرداد ١٣٣٢ كم‌كم بسياري از هنرمندان زن گيلاني به عرصه تئاتر وارد شدند كه از مهم‌ترين آنها مي‌توانم به خانم‌ها منيره تسليمي (مادر سوسن تسليمي) و فرخ‌لقا هوشمند اشاره كنم.

ظاهرا نخستين بازي شما در نمايشي به نام «بارگاه هارون‌الرشيد» بود. در اين نمايش چه نقشي را برعهده داشتيد؟

بله، البته نام ديگر اين نمايش، «خواب‌هاي طلايي پينه‌دوز» بود و داستان كلي‌اش روايت پينه‌دوزي است كه خواب مي‌بيند به دربار هارون‌الرشيد راه پيدا كرده است. من در اين نمايش نقش ابراهيم موصلي را داشتم. در قسمتي از اين نمايش هارون‌الرشيد به من (موصلي) مي‌گويد: «ابراهيم مي‌خواهيم آواز عجمي‌ات را كه خوشايند برمكي است، بشنويم و من هم با گفتن يك سمعا و طاعتا آوازي را در دستگاه همايون اجرا مي‌كردم با اين شعر: «اگر تو چنگ بگيري و نغمه برآري به رقص زهره سوي بزم ما، فرود آري/ ز كار كشور و آينده جهان كم گو شراب ده كه عجب آتشي است هوشياري» و… كه پس از آن دوباره تعظيمي مي‌كردم و مي‌نشستم.

 در هيچ كلاس آوازي شركت نكردم

به هرحال همچنان‌كه اشاره كرديد، بازي من در اين نقش كه در واقع يك اپرت آوازي بود، سرآغاز ورود من به عرصه تئاتر محسوب مي‌شد. پس از آن شايد در حدود ٢٠ نمايش، بازي كردم. تئاترها در شهرستان‌ها بيش از ١٠ شب بر صحنه نبودند و از ميان كارهايي كه بازي كرده‌ام، مي‌توانم به كارهايي چون «خسيس» مولير، «در راه شيطان»، آثاري از چخوف و كارهاي ديگري كه متاسفانه به خاطرم نمانده‌اند، اشاره كنم. برخي نمايش‌ها نيز برگرفته از نمايشنامه‌هاي برخي از هنرمندان خطه گيلان مانند آقاي نوزاد بود. در مناسبت‌هاي مذهبي ويژه هم مانند شب‌هاي ماه رمضان و شهادت حضرت علي(ع)، نمايش‌هاي مذهبي چون ضربت خوردن امام علي(ع) را نمايش مي‌دادند.

از توضيحاتي كه داديد، سپاسگزارم. اگر اشتباه نكنم، در سال ١٣٣٨ به تهران وارد شديد و در حوالي همين سال در اداره هنرهاي زيبا استخدام شديد؛ درست است؟

بله، اما شايد اكثريت ندانند كه من نخستين‌بار به سال ١٣٣٥ به تهران آمدم و اتفاقا در امتحان خوانندگي براي ورود به راديو نيز پذيرفته شدم اما گويي تقدير چنين بود كه من خواننده وزارت فرهنگ و هنر بشوم نه راديو. به هر حال در اين سال اتفاقاتي برايم افتاد كه باعث شد بار ديگر به رشت بازگردم.

مي‌توانيد توضيح دهيد كه دقيقا چه اتفاقي افتاد؟

ببينيد اصلا من در آن سال مشمول اداره نظام وظيفه بودم و براي تعيين تكليف براي دوران سربازي‌ام به تهران و پادگان سلطنت‌آباد (پاسداران فعلي) وارد شدم. در آن روزي كه به پادگان مراجعه كردم، حدود ٥ هزار نفر در آنجا حضورداشتند كه از جمله هزار نفرشان مانند من در مقطع ديپلم بودند. در آن زمان رسم بر اين بود كه عده‌اي با قرعه‌كشي از سربازي معاف مي‌شدند. اتفاقا در آن روز نيز قرعه‌كشي كردند كه قرعه من پوچ شد. به اين معني كه معاف شدم اما من كه دوست داشتم به ارتش بروم. نزد سروان مربوطه رفتم و از او خواهش كردم كه اگر مي‌شود بار ديگر مرا در داخل صف قرار دهد تا دوباره در قرعه‌كشي شركت كنم. سروان با تعجب گفت: همه از خدا مي‌خواهند كه از نظام وظيفه فرار كنند آن وقت تو تازه مي‌خواهي با زور به سربازي بروي؟

و من هم گفتم كه آخر همه دوستانم در آنجا حضور دارند و… خلاصه با اصرار من، سروان موافقت كرد كه مرا دوباره به صف وارد كنند. اما نكته، جالب در اينجا بود كه پس از قرعه كشي دوم بار ديگر قرعه من پوچ شد و بنابراين گويي تقدير من چنين بود كه به نظام وظيفه وارد نشوم. به هرحال با ناراحتي از پادگان بيرون آمدم و پس از مدتي گشت و گذار در تهران ناگهان تصميم گرفتم كه به ساختمان راديو در ميدان ارگ وارد شوم. وقتي به آنجا رسيدم، متوجه شدم كه بر سردر ورودي راديو نوشته شده است كه: «به تعدادي استعدادهاي جديد كه صاحب صدا باشند، نيازمنديم.

داوطلبين در روز چهارشنبه فلان تاريخ، براي نام‌نويسي مراجعه كنند» روز موعود فرا رسيد و هنگامي كه در روز آزمون به ميدان ارگ آمدم، متوجه شدم كه تعداد داوطلبين براي اين قضيه حدود ١٠ نفر هستند و من هم نفر آخر بودم.

در آن زمان رييس شوراي موسيقي راديو، مرحوم مشير همايون شهردار بود كه مسووليت گرفتن آزمون از مراجعين را نيز بر عهده داشت. من پس از ورود داوطلبين به اتاق مخصوص، پشت در مي‌ايستادم و به دقت به صداي آنها گوش مي‌دادم و متوجه شدم كه تقريبا همه آن داوطلبين، از استعداد آوازي خوبي برخوردار نيستند و همين امر باعث عصبانيت شديد مشير همايون شده بود.

به‌طوري‌كه وقتي نوبت به من رسيد، ديگر تصميم گرفته بود كه از من امتحان نگيرد چون فكر مي‌كرد كه من نيز مانند ديگران اجراي بدي خواهم داشت. اما به هرحال با كلي خواهش و تمنا به اين كار رضايت داد. پشت پيانو نشست و به من گفت: پس از نواختن هر نتي كه من با كلاويه‌هاي پيانو مي‌نوازم با صداي خودت مرا همراهي كن و من نيز چنين كردم و پس از مدتي آرپژي نواخت و من ملاحظه كردم كه قطعه‌اي در مايه بيات ترك است.

شهردار رو به من كرد و گفت: اين قطعه در چه مايه‌اي است و من بلافاصله جواب دادم بيات ترك و با هدايت او آن قطعه را خواندم و سرانجام با كمال تعجب از صداي من خوشش آمد و به اين ترتيب من در آزمون راديو توسط شخص مشير همايون شهردار در سال ١٣٣٥ پذيرفته شدم. از آن تاريخ تا مدت دو ماه با اركستر ويژه راديو تمرين مي‌كردم و قرار بر اين بود كه قطعاتي را با همين اركستر در راديو اجرا كنم. اما يك مساله عشق و عاشقي در زادگاهم برايم پيش آمد كه باعث شد در نهايت بار ديگر به رشت بازگردم و به اين ترتيب با وجود قبولي درآزمون خوانندگي راديو و تمرين با اركستر، نتوانستم در تهران بمانم تا اينكه همچنان‌كه فرموديد در سال ١٣٣٨ بار ديگر به تهران آمدم و اين‌بار به اداره هنرهاي زيبا رفتم.

در اين مدت ٣ سال يعني در فاصله سال‌هاي ١٣٣٨-١٣٣٥ در رشت به چه كاري مشغول بوديد؟

در اين دوران بيشتر در راديو رشت فعاليت داشتم يعني هم آواز مي‌خواندم؛ هم خبر مي‌خواندم و حتي در اين راديو قطعات ادبي گيلاني را اجرا مي‌كردم و مثلا شعراي مشهور خطه گيلان را معرفي مي‌كردم تا اينكه بار ديگر وقتي در سال ١٣٣٨ به تهران آمدم، شبي با عده‌اي ديگر در منزل يكي از همشهريانم به نام آقاي جزايري (كه از تاجران برنج در تهران بود) مهمان بودم.

در آن شب صداي خانم خاطره پروانه را از تلويزيون شنيدم كه به همراه اركستر فرهاد ارژنگي قطعه‌اي را در سه گاه مي‌خواند؛ خيلي مجذوب آن اجرا شدم و به صاحبخانه گفتم كه آقاي جزايري من هم اين توانايي را دارم كه با اركستر قطعاتي را اجرا كنم كه جزايري فورا به من گفت اگر چنين است، مي‌توانم تو را به يكي از دوستانم كه در هنرهاي زيبا صاحب‌منصب است، معرفي كنم كه مدتي بعد متوجه شدم كه جزايري با دكتر حسن جامعي (مديركل بازرسي هنرهاي زيبا) از گذشته آشنا و همكلاسي او در رشت بود.

به هرحال فرداي آن روز با همراهي آقاي جزايري به اداره هنرهاي زيبا رفتم. در آنجا با حضور مدير وقت اين اداره، از من آزموني گرفته شد و من با همراهي ويولن مرحوم محمود تاج بخش (نوازنده برجسته سه تار و ويولن) چند گوشه آوازي را در دستگاه شور اجرا كردم كه بسيار مورد تشويق او و آقاي پهلبد قرار گرفتم و از فرداي آن روز به صورت رسمي كارمند روزمزد اين اداره شدم؛ اداره‌اي كه بعدها به وزارت فرهنگ و هنر تبديل شد.

نخستين اثري كه پس از ورود به اداره فرهنگ و هنر اجرا كرديد، چه نام داشت؟

نخستين اجراي من ساخته آقاي مصطفي كمال پورتراب روي رباعياتي از بابا طاهر در مايه چهارگاه بود. ايشان در آن زمان سرپرست يك اركستر ٣٢ نفري در هنرهاي زيبا بودند و در اين اركسترآقاي فرهاد فخرالديني، سوليست ويولن بودند. من در ضمن به يكي از آوازهايي كه در ابتداي ورودم به اداره هنرهاي زيبا اجرا كردم بسيار علاقه‌مندم؛ آوازي كه با همراهي محمد حيدري (سنتور)، عماد رام (فلوت) و حسين تهراني (تنبك) اجرا شده است. به هرحال از آن زمان به بعد من با بيشتر آهنگسازان فرهنگ و هنر و پس از آن راديو آشنا شدم و به خصوص با اركسترهاي مختلف فرهنگ و هنر به سرپرستي بزرگاني چون عماد رام، عباس خوشدل، محمد حيدري، فرامرز پايور، عبدالكريم مهرافشان، حسين دهلوي، احمد فروتن‌راد و حسن رادمرد قطعاتي را اجرا كردم.

در ابتداي ورودم به فرهنگ و هنر تلويزيون ثابت پاسال تازه افتتاح شده بود؛ البته با برد بسيار كم به‌‌طوري كه تا كرج بيشتر قابل دسترسي نبود. مي‌دانيد كه درحال حاضر شبكه دوم تلويزيون (در قسمت بالايي ميدان آرژانتين) در همان محل قرار دارد. به هر حال بيشتر برنامه‌هايي كه ما در آن زمان در فرهنگ و هنر اجرا مي‌كرديم، شب‌ها از تلويزيون پخش مي‌شدند.

در آن زمان براي آشنايي بيشتر با رموز و ظرايف موسيقي دستگاهي و آواز ايراني نزد هيچ يك از استادان مطرح آن زمان آموزش نديديد؟

خير. نه در دوران نوجواني و نه در دوران بعدي در هيچ كلاس آوازي شركت نكردم و معلم و مدرس مشخصي نداشتم و آنچه در طول دوران فعاليتم اجرا كردم زاييده تفكرات و ذوق خودم بوده است. يعني چون به اشعار فارسي علاقه ويژه‌اي داشتم، براي هر اجراي آوازي مطابق سليقه خودم شعرهايي را پيدا مي‌كردم و تشخيص اينكه آيا اين شعرها با فلان دستگاه يا نغمه‌هاي مشخص آوازي تناسب دارند يا خير با خودم بود و بس. مثلا وقتي تصنيف قديمي ناوك مژگان (با ويولن شهبازيان و ضرب آبتين اجلالي و سنتور حيدري) را اجرا كردم، براي آواز اين تصنيف از شعر: «به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم و…» استفاده كردم، چرا كه اين غزل به لحاظ مضمون و سوژه با آن تصنيف مطابقت داشت. البته پس از ورود به هنرهاي زيبا مدتي نزد يوسف يوسف‌زاده سلفژ كار كردم.

در زمره خوانندگاني هستيد كه بيش از توجه و تمركز روي تحريرهاي مختلف آواز ايراني (مانند تحريرهاي بلبلي، چكشي، زير و رو و…) بر اداي درست كلمات و بيان واضح اشعار مختلف و كلام ملوديك تكيه داشتيد و در ميان زينت‌هاي مختلف آوازي نيز بيش از تحريرهاي مختلف از ويبره و غلت‌هاي مختلف استفاده مي‌كرديد. آيا در اين زمينه الگوي خاصي داشتيد و به خصوص در زمينه توجه به اداي درست كلمات تحت تاثير مكتب يا شيوه بيان آوازي اصفهان بوديد؟

ببينيد در اينكه من بيش از تكنيك‌هاي مختلف آوازي بر خواندن درست و قابل فهم اشعار تكيه دارم، شكي نيست و بر اين اعتقادم كه در يك اثر هنري، موسيقي و آواز بايد در خدمت شعر باشد نه برعكس. توجه داشته باشيد كه بيشتر خوانندگان ما (اعم از مشهور و غيرمشهور) نمي‌توانند اشعار مهم ادبيات كلاسيك كشورمان از جمله ديوان حافظ را به درستي و حتي از روي متن بخوانند.

اما من به دليل سال‌ها مطالعه اشعار شاعران مختلف، ديگر وجودم با اين اشعار عجين شده است. همچنين فراموش نكنيد كه يكي از علت‌هاي اصلي موفقيت بيشتر من در بيان شعري تا اجراي چهچهه‌هاي آوازي به فعاليت‌هاي تئاتري من باز مي‌گردد. در حال حاضر هم اگر از من دعوت كنند كه اثري را دكلمه كنم، در حد و اندازه يك دوبلور حرفه‌اي سينما مي‌توانم چنين كاري را انجام دهم. افزون بر تمامي اينها من معتقدم كه استفاده از بسياري چهچهه‌هاي طولاني در آوازهاي برخي خوانندگان به كلي فاقد معناست و هيچ توجيهي ندارد و تنها استفاده از برخي از آن تحريرها كه در راستاي فهم بهتر اشعار عمل مي‌كنند، قابل دفاع هستند.

 در هيچ كلاس آوازي شركت نكردم

حتي در اين زمينه به خاطر دارم كه شادروان موسي معروفي در ديداري كه با من حدود سال 44-١٣٤٣ داشتند به من گفتند كه من از صداي تو بسيار خوشم مي‌آيد چرا كه علاوه بر لطافتش داراي حداقل تحرير است و ايشان تاكيد داشتند كه هنوز معنا و مفهوم اين همه چهچهه‌هايي كه بيشترخوانندگان مي‌خوانند را متوجه نمي‌شوند.

در عين حال من چندان به آن تقسيم‌بندي مرسوم مكاتب آوازي ايراني به ٣ دسته اصفهان، آذربايجان و تهران نيز چندان اعتقاد ندارم و معتقدم كه نمي‌شود شيوه‌هاي بياني و سبك‌هاي مختلف خوانندگان مختلف را در چارچوب‌هاي بسته و محدودي قرار داد. اين مكتب‌ها را بر اساس شيوه خواندن آوازخوانان معتبري كه در مناطق و اماكن خاصي شاخص شدند، طبقه‌بندي كرده‌اند. در حالي كه بسياري از آوازخوانان در همان مناطق وجود دارند كه به گونه كاملا متفاوتي آواز مي‌خوانند.

آثار بسياري از آهنگسازان ايراني را اعم از عماد رام، حسن يوسف زماني، عباس خوشدل، محمد حيدري، علي اكبرپور، هادي آرزم و ديگران اجرا كرده‌ايد. به لحاظ سليقه شخصي به آثار كدام يك از آنها بيشتر علاقه داريد؟

ببينيد! من اگر در اين مملكت كاره‌اي بودم و دستم براي خيلي از كارها گشوده بود، حتما دستورمي‌دادم كه در تمامي سرسراي اماكن هنري، تنديسي از شادروان عماد رام ساخته شود. حالا شايد برخي اين تعريف مرا غلوآميز تلقي كنند ولي من معتقدم كه به قدري اين فرد در كار خودش متبحر بود و با ذوق و شوق عمل مي‌كرد كه قابل وصف نبود. او زماني با يك فلوت كوچك از ساري به تهران مي‌آيد و در مدت بسيار كوتاهي با نت و اندكي هارموني آشنا مي‌شود كه باعث تعجب همگان از جمله استادش شادروان خادم ميثاق مي‌شود. قوه خلاقه او را در بيشتر ساخته‌هايش از جمله همين ترانه «بوي بهار» مي‌توانيد ملاحظه كنيد و شايد ندانيد كه عماد رام اين قطعه را در فاصله كوتاهي كه ميان ميدان بهارستان تا محل تلويزيون ثابت پاسال مي‌پيمود آهنگسازي كرد. اجراي نخست اين قطعه تنها به همراه فلوت خود عماد رام و تيمپاني احمد اعرابي ضبط شد و پس از آن به صورت اركستري تنظيم شد.

از ميان نوازندگان مختلفي كه با آنها همكاري داشتيد، با كدام يك راحت‌تر بوديد؟

از ميان نوازندگان سازهاي مضرابي مانند تار مي‌توانم به اجراهاي خوب و درخشان هوشنگ ظريف و فرهنگ شريف اشاره كنم. از ميان نوازندگان ويولن نيز مي‌توانم به نوازندگي مرحومان حبيب‌الله بديعي و پرويز ياحقي اشاره كنم و همچنين بايد به منصور نريمان، نوازنده چيره‌دست عود اشاره و در نهايت بايد از استادي كامل شادروان فرامرز پايور ياد كرد.

در دوران پيش از انقلاب و در دهه ١٣٥٠ يك شركت صوتي به نام «اوج كاست» را تاسيس كرديد كه برخي از كارهاي خود و ديگر خوانندگان توسط اين موسسه منتشر شد. آن كارها دقيقا چه آلبوم‌هايي بودند؟

از جمله كارهايي كه توسط اين شركت منتشر شد، مي‌توان به مرغ سحر (با صداي خودم و تنظيم استاد پايور)، گلبانگ شجريان و مجموعه آثاري از بنان، قوامي، گلپايگاني (مجموعه چهاربرنامه گل‌هاي تازه)، محمودي خوانساري و خاطره پروانه اشاره كنم. موسسه اوج كاست در سال ١٣٥٤ تاسيس شد و دفتر آن در خيابان ملك بود. در آن زمان من يك آپارتمان سه‌طبقه‌اي درخيابان ملك داشتم كه از طبقه اول آن به عنوان دفتر شركتم و از دو طبقه ديگر به عنوان محل سكونت‌مان استفاده مي‌كرديم.

منبع : برترینها

بیوگرافی محمدرضا شجریان

بیوگرافی محمدرضا شجریان ، پیشکسوت موسیقی ایران

آب پیاز برای ریزش مو

حقایقی در مورد فواید آب پیاز برای ریزش مو

×

ارسال دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا