لیلی گلستان: همیشه از خطر کردن جواب خوب گرفته‌ام – موفقیت

چهارشنبه 15 شهریور 1396 موفقیت

مجله پنجره خلاقیت – مریم آموسا: لیلی گلستان نیاز به معرفی ندارد، نامی آشناست برای کسانی که فرهنگ و هنر ایران را در چندین دهه اخیر دنبال می کنند، حتی اگر کتابخوان حرفه ای نباشید، حداقل یکی از ترجمه های او را دست گرفته اید و خوانده اید. او در کارنامه کاری اش تجربیات متعددی چون مترجم، کتابفروش و گالری دار را تجربه کرده و همواره در هر کاری که کرده است، بهترین دستاورد را برای خودش و دیگران به همراه داشته است.

برخی بیشتر موفقیت های او را مدیون این می دانند که او دختر ابراهیم گلستان است. بی شک دختر ابراهیم گلستان بودن بر زندگی فردی و اجتماعی او تاثیر خودش را گذاشته است اما روحیات شخصی و تلاش های فردی خود لیلی گلستان نقش پررنگی در موفقیت هایش داشته است. او زن جسوری است که در زندگی اش هرگز از خطر کردن نترسیده و همواره جواب خوبی گرفته است.

 

 لیلی گلستان: همیشه از خطرکردن جواب خوب گرفته ام

در ابتدای امر دوست داریم لیلی گلستان را از زبان خودش بشناسیم.

لیلی گلستان. شماره شناسنامه 532 صادره از تهران. دختر فخری و محمدابراهیم. ایرانی. مسلمان. شیعه اثنی عشری. سید اولاد پیغمبر. دارای سه فرزند. مترجم 37 جلد کتاب و سابقه 28 سال گالری داری و شش سال کتابفروشی.

اغلب به گونه ای بوده که زن ها زیر سایه مردها مانده اند. همه، شما را به عنوان دختر ابراهیم گلستان می شناسند در حالی که کمتر از مادرتان صحبت به میان می آید.

واقعیت این است که من دختر ابراهیم گلستان هستم و بر منکرش هم لعنت. من خوشبختانه با همان کتاب اول توانستم خودم شوم. اما پدر و مادر معروف داشتن این خصوصیت را دارد که مردم گاهی بگویند دختر فلانی که از نظر من اشکالی هم ندارد که خوشایند هم هست.

مادر شما در دوران خودش زن پیشرو و خوش فکری بوده و در فعالیت های اجتماعی سهم داشته و مدتی نیز مدیر پرورشگاهی بوده است، بعدها نیز به عنوان هنرمند، چقدر مادرتان در شکل گیری شخصیت فکری و اجتماعی شما سهم داشته اند؟

مادر من زن توانایی بود. سال ها یک پرورشگاه را اداره می کرد که کلی دکتر و مهندس و هنرمند از آن پرورشگاه بیرون آمدند. مادر همیشه نقش مهمی در زندگی فرزندش دارد. حالا چه یک زن روشن و باسواد باشد، چه یک زن عامی. بنابراین حتما نقش مهمی در زندگی من داشته. خیلی چیزها را از او دارم. نظم و ترتیب، خانه داری و آشپزی (من آشپز درجه یکی هستم!) و تحمل و تحمل! و تحمل و مسئولیت پذیری و تعهد.

شما در نوجوانی برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شدید؛ اگر زندگی مسیر دیگری پیش پای شما می گذاشت، آیا فکر می کنید همچنان می توانستید قدم در مسیر موفقیت بگذارید؟


در غربت بودن و تنها زندگی کردن به من آموخت که باید خودم مراقب خودم باشم و باید حسابی حواسم را جمع کنم. زندگی در پاریس باعث شد که با نوع دیگری از زندگی آشنا شوم و به تنهایی گلیم خودم را از آب بیرون بکشم و همین به من یک جوری استقلال عمل و فکر داد که در زندگی بسیار به دردم خورد. من هیچ وقت وابسته و آویزان پدر و مادرم نبودم. تکیه گاه داشتن و از حمایت برخوردار بودن با وابستگی و آویزان بودن فرق دارد.

همه شما را به عنوان یک زن روشنفکر، مترجم، کتابفروش، گالری دار می شناسند، برای خودتان کدام بخش از زندگی تان اهمیت بیشتری دارد و چرا.


مهم ترین شغل من «مادربودن» است. من پیش و بیش از هر چیز مادر سه بچه هستم، بعد مترجم و گالری دار. فکر روشن دارم اما روشنفکر نیستم.

شما همواره در زندگی شخصی تان بهترین تصمیم ها را گرفته اید و هر زمان که لازم بوده نترسیدید و با جسارت مسیر زندگی تان را تغییر داده اید؛ مثلا تصمیم گرفته اید کتابفروش شوید و بعد کتابفروشی تان را تغییر کاربری داده اید. چقدر این روحیه را در مناسبات اجتماعی تان به کار گرفته اید مثلا برای برپایی نمایشگاه صد اثر صد هنرمند یا هفت نگاه.


نه. همه تصمیم های زندگی ام بهترین نبوده اند و گاهی تصمیم هایی گرفته ام که بعدا فکر کرده ام که می شد جور دیگری بشود در مورد کارم این حس را کمتر دارم وقتی به روند کارم از بعد از انقلاب تا به حال فکر می کنم، می بینم روند درستی بوده و کج و کولگی نداشته.

 

شفاف و صریح و پرخطر بوده است. اما از خطر (ریسک) کردن هایم نتیجه خوب گرفته ام. اصولا آدم ترسویی نیستم و می دانم چگونه با خطرهای کاری باید مقابله کرد. بچه که بودم یک روز از کودکستان که برگشتم گریه کنان به مادرم گفتم که پسری در کلاسمان هست که مرا می زند! من باید چه کار کنم. مادرم به جای اینکه فردا بیاید مدرسه و از آن پسر شکایت کند به من گفت تو هم برو محکم بزن توی سرش! و از خودت دفاع کن. همان شد که همین شدم.

شما در گفت و گوهایتان عنوان کرده اید که کتاب «زندگی، جنگ و دیگر هیچ» مسیر موفقیت شما را تسهیل کرد، جدا از ترجمه کتاب که موجب شد همه شما را به عنوان مترجم بشناسند، متن کتاب روی زندگی شما تاثیر گذاشت؟


نه تنها متن کتاب بلکه جسارت و شهامت اوریانا فالاچی خیلی روی من تاثیر گذاشت و بعد از این همه سال هنوز به یاد بعضی از صحنه های کتاب می افتم اینقدر تاثیرگذار بود که چند سال پیش تصمیم گرفتم بروم و از نزدیک مکان ها و شهرهای کتاب را ببینم و رفتم ویتنام. یادم است وقتی به شهر هوئه رسیدم از شدت هیجان گریه کردم.

اگر قرار باشد از شخص یا کتابی که روی شما تاثیرگذاشته نام ببرید این افراد چه کسانی هستند؟


یکی از کتاب هایی که روی من اثر گذاشت کتاب «دن کیشوت» اثر سر وانتس بود. آدمی که در تخیلش به جنگ آسیاب بادی می رود و فکر می کند کسی است. شخصیت این کتاب می تواند نمادی از خیلی های اکنون ما باشد. ترامپ را ببینید، صاحب (و نه رییس جمهور) کره شمالی را ببینید… خب این کتاب خیلی روی من اثر گذاشت. در مورد افراد موثر در زندگی ام باید بگویم از هر کسی یک چیز را دوست داشتم یا تاثیر گرفته ام. زن مورد علاقه ایم «سوزان سونتاگ» است یک روشنفکر به معنای واقعی کلمه. «محمدعلی موحد» را خیلی ستایش می کنم با کتاب های فوق العاده ای که نوشته از نفت بگیر تا مولانا و شمس.

 

 لیلی گلستان: همیشه از خطرکردن جواب خوب گرفته ام

یکی از بهترین انتخاب های شما برای ترجمه کتاب «تیستوی سبزانگشتی» است، چگونه با این کتاب آشنا شدید و این کتاب چقدر در زندگی تان تاثیرگذاشته است؟


تیستو را سیروس طاهباز پیشنهاد داد و من خیلی این کتاب را دوست دارم. خوشبختانه از همان چاپ اول به شدت مقبول واقع شد تا حالا که همچنان دوستش دارند و چندین نمایشنامه هم از آن روی صحنه آمده و اخیرا محمد چرمشیر هم نمایشنامه اش را نوشته که نشر نیلا چاپ کرده است.

این روزها سخنان شما در تداکس در شبکه های اجتماعی بازتاب های متنوعی داشته است. جدا از بازتاب ها بخشی از اقبال این برنامه به بیان شیرین شما باز می گردد. آیا هیچ وقت در زندگی تان قصد نداشته اید که در عرصه اجرا وارد شوید و از این توانایی تان استفاده کنید؟


من از سال های 46 تا 52 در تلویزیون ملی ایران بودم و در برنامه های بچه ها و بعد نوجوانان یک برنامه داشتم که چهره ام دیده نمی شد و فقط صدایم بود. به اسم «بچه ها قصه بگین» که بچه های زیر هفت سال می آمدند و قصه می گفتند و من با آنها حرف می زدم. برنامه خیلی سر و صدا کرد و یک جایزه ای هم از تلویزیون گرفت. بامزه اینجا بود که تماشاچی اصلی این برنامه بزرگ ها بودند. بعد یک برنامه هم هم زمان ها در رادیو داشتم به نام «ادبیات برای کودکان» که صبح های جمعه پخش می شد و مجری دیگر آن آقای بهروز رضوی است که مجری بسیار معروفی شده است.

این روزها چه کتابی در دست گرفته اید و به مترجمان جوان چه پیشنهادی دارید؟


آخرین کتابم «نقاش ها همیشه پول دوست داشته اند» بود که در اردیبهشت امسال برای نمایشگاه کتاب منتشر شد و حالا در حال استراحت هستم و فکر می کنم دیگر کافی است. پیشنهادم به جوان ها این است که بخوانند و تنبل نباشند و انگیزه و هدف داشته باشند! من بعد از این سخنرانی با دختران جوانی آشنا شدم که نمی دانستند باید چه بکند و از کجا شروع کنند و اصلا در زندگی چه می خواهند و این برایم بسیار تاسف بار بود. این یعنی نه جامعه، نه خانواده و نه دانشگاه اینها را برای زندگی آماده نکرده اند. این مقوله ای است که باید به آن توجه جدی بشود.

در انتها اگر حرف ناگفته مانده که دوست دارید با مخاطبان مجله در میان بگذارید خوشحال می شویم.


بعد از این سخنرانی اصلا چنین بازتابی را پیش بینی نمی کردم. راستش را بخواهید خیلی متاسف شدم که مخالفان حقیرانه نگاه کرده اند؛ نگاهشان به شدت مادی بود: «اگر بابایش این آدم نبود این نمی شد. خانه دارد و گریه هم می کند! هرچی شده بابایش کرده. ترجمه هایش را هم بابایش کرده! کتاب هایش را ریخت توی مشاین، پس خانم ماشین هم داشته!» و هم تعدادی از موافقان که بیشتر خانم های وابسته به پدر یا وابسته به شوهر بودند و می گفتند شما بگو ما  چه بکنیم. این برای من تاسف بار بود. باور نمی کنید که دقیقا 452 پیام در تلگرام و 48 ایمیل دریافت کردم که همه را هم پاسخ دادم.

به قول مجریان تداکس بدجوری ترکوندیم! اما تجربه جالب، عجیب و تاسف باری بود.

منبع : برترینها

اینفوگرافی؛ تاثیر موسیقی در افزایش بازدهی در محل کار - موفقیت

بزها و گوسفندها، بانک های آمریکایی و اروپایی - موفقیت

×

ارسال دیدگاه

انتخاب استان برای وضعیت آب‌و‌هوا